ماهها و ماههاست که کوچک و بزرگ میدانند دولت بایدن خواستار خروج از همه سیاستهای ترامپ و دولت اوست و این مسئله آثار گوناگونی بر تفکر و تدبیر در سراسر جهان گذاشت.
اروپاییها از کناررفتن بار سیاستهای ترامپ خشنود شدند. حتی چین و روسیه دلیلی برای نگرانی نداشتند چون آنها نیز از سیاستهای آشتی جویانه چیزهایی به دست میآورند و ابزار و امکاناتی برای فشار دارند که به آنها این امکان را میدهد از میان وضعیت متغیر به سلامت عبور کنند. تنها(تقریباً) منطقه خاورمیانه است که دو نوع بیثباتی و تزلزل درآن رواج یافت: بی ثباتی شادی و سرمستی پیروزی آنچه که به محور مقاومت شناخته میشود. و بی ثباتی اندوه و افسردگی برای عربهایی که گرفتار دامها، میلیشیا، مزدوران و اختلافات ایران و ترکیهاند. تنها اسرائیل در منطقه است که بین آرامش و دغدغه در نوسان است، چون میراثهای نتانیاهو و صعود راست و شهرکنشینها تاکنون اجازه فکرکردن به تغییر سیاستها نداده است.
هنوز اتفاقی نیفتاده که اجازه دهد باور کنیم یک پیروزی برای ایرانیها رقم خورده و نه در سرنوشت سیاه کسانی که گرفتار میلیشیاها، طمعورزیها و ماجراهای محور میمون و مبارک اتفاقی افتاده باشد. اما امریکاییها به سمت بازگشت به توافق هستهای و به طرف رفع بخش اعظم تحریمهای متناسب با آن حرکت میکنند. ایرانیها به شکلی قاطع مذاکره درباره «بالستیک» و مداخلهجویی در منطقه را رد میکنند. برای این مسئله هم اخیراً خود را با انتخاب رئیسی و پیش از آن انتخاب دوباره بشار اسد آماده کردند( با اینکه روسها در خط اول تهدید قرارداشتند!). دیدار بایدن و پوتین نتیجه ملموسی برای منطقه ما در حرکت به سمت ثبات و توقف متلاشی شدن کشورها نداشت. بلکه امریکاییها که با چالشهای سیاسی و نظامی روبه رو هستند به سمت خروج از افغانستان و عراق و به بهانه «محک زدن» مقاصد روسها به بیرون کشیدن سامانههای پاتریوت دفاعی از اطراف منطقه حرکت میکنند؛ نیت آنها در چه؟ در افزایش گذرگاههای ارسال کمکهای انسانی به مردم سوریه!
در انتظار تحولات پیروزمندانه و تحقق آنها در ذهن و ادراک دشمنان پیش از واقعیت، محوریها شروع به جشن و پایکوبی کردند، اول برای انتخاب دوباره بشار اسد و دوم با انتخاب مجدد خامنهای، ببخشید: رئیسی! و میان این و آن هلهلهها به هوا رفت و تبریک گوییها همهگیر شد. و رهبر حزب مسلح در سخنرانی اخیرش مژده داد به زودی در مسجد الاقصی نمازمیخوانند؛ آیا «حماس» به برکت ایران به پیروزی الهی دست نیافت؟ مسئلهای که اسماعیل هنیه را واداشت تا آستانه حوثیها در یمن برسد و در مراسم لعن و نفرین امریکا و اسرائیل شرکت کند!
و البته حزب، عون و باسیل اولین تبریک گویان به رئیسی، خامنهای و اسد بودند. به این هم بسنده نکردند؛ بلکه جریان 8آذار(حزب و متحدانش) هیئت مشترکی را آماده میکنند تا به سرزمین پیروزها بفرستند و خود را آماده برداشت نتایج منتظره پیروزی کنند. عجیب اینکه جبران باسیل همچنان وحشتزده است. و به همین دلیل اخیراً در یک مصاحبه مطبوعاتی اعلام کرد، به دوستی پناه میبرد که رهبر حزب مسلح است و در ذمه اوست! از صد و پنجاه سال پیش یا بیشتر مسیحیان درشرق میگویند، در ذمه کسی نیستند بلکه خود و مسلمانان در ذمه خدا، مشارکت در زندگی مشترک و حقوق شهروندی قراردارند. اما در ایستگاهها یا برسر دو راهیهای بیثباتی که درآنها رادیکالها از میان آنها به قدرت میرسند، پیش آمده که اینان به اسرائیل یا اسد پدر پناه بردهاند. در دوره عون و روش و راه فرقهای و سیاسیاش به «ائتلاف اقلیتها» پناه بردند؛ اما در حقیقت هرگز پیمان یا ائتلاف نبود بلکه تبعیتی بود که ذمه تاریخی درمقایسه با آن بسیار شایسته بود. مسئله این است که چرا باسیل در لحظه پیروزی ایرانی و اسدی وحشتزده است حال آنکه او متحد آنهاست و در ذمه آنها؟ آیا به این دلیل است که حزب به رئیس بری تکلیف کرد به سعد الحریری کمک کند تا دولت جدید را تشکیل بدهد؟ یا اینکه مسئله از این فراتر میرود و به بلندپروازیهای سابقش برای جانشینی پدرخانمش در ریاست جمهوری میرسد؟ از یک یا دو ماه پیش برخی لایههای عونی حزب را به حمایت از فساد متهم میکنند. عجیب این نیست که حزب از طبقه سیاسی فاسد محافظت میکند و واقعاً چنین است؛ بلکه عجیب این است که اردوگاه باسیلیها خود متهم اصلی درفساد است، اما عون سالهاست که اصرار دارد دم و دنبالهاش پاک است و دیگران، همه دیگران فاسدند. نکته جدید مسئله این است که فروپاشی کامل در لبنان به اوج میرسد و همه از جمله پطریارک مارونی( و نه تنها نبیه بری)عون و دامادش را مسئول اصلی این اوجگیری ویرانی و جلوگیری از تشکیل دولت جدید برای مبارزه با آن میبینند؟ ای رهبر حزب و ای حامی ذمیها: چرا اسب را تنها رها کردی؟ رهبر میخواهد آغوشی برای همه باشد، آیا او نیست که به پشتوانه سلاح مسلط است و حتی اکنون تنها اوست که دلار و کلید «صلح» با امریکا را دارد؟ و به همین دلیل باسیل به کسی پناه برد که بزرگش کرد و با انواع وسایل مسیحیان را به سمتش دورساخت تا به او بگوید: مرا از خودم محافظت کن چون دیگر نه برای ریاست جمهوری یا سرپوش گذاشتن برفساد بلکه حتی برای آشتی با امریکا جز تو کسی را ندارم!
باسیل میداند یا نمیداند، مسیحیان لبنان که مالک بانکها، بیمارستانها، مدارس و دانشگاهها هستند و فرماندهی ارتش را در اختیار دارند، همه اینها را در زیر چتر غرب اروپایی و امریکایی ساختند یا در ساخت آنها مشارکت اساسی داشتند. و خودشان میبینند درسالهای اخیر همه دستآوردهایشان در زیر فشار محوری که باسیل آنها را درآن وارد ساخت نابود میشوند. و اگرچه افراد منصف آنها نمیتوانند انکار کنند با شادی وارد شدند و امید داشتند به فوایدی از قبل آن برسند، بعد هم دوره مستی فرارسید و حالا حتی دلارهایی که در جیب خود یا در بانک مرکزی داشتند را نمیتوانند جز با اجازه رهبر حزب با آنها کاری بکنند. محور ادعای پیروزی میکند و آنها احساس میکنند اشخاص یا مؤسسههاشان بلکه حتی هویت فرهنگی، دینی و اجتماعیشان شکست خوردهاند. آنها و دیگر لبنانیها نمیدانند چگونه میتوانند از رهبر معصوم خلاص شوند بلکه حتی در تبری جستن از عون و باسیل دچار تردیدند. اما باسیل احساس تب میکند همان طور که آنها احساس کردند؛ حالا دیگر او جز به سرنوشت شخصی خود فکرنمیکند و نمیتواند جز به سید اقلیتها و حامی آنها پناه ببرد! خطا درمقابل اسرائیل و دو اسد برای لبنان و مسیحیان هزینههای بسیار زیادی داشت. اما تبعیت از محور ایرانی، ویرانی کامل کشور را برما تحمیل کرد درست همانند اتفاقی که در سوریه، عراق و یمن افتاد. این «پیروزی» وهمی است و طعم شکست دارد و بر خود ملت ایران نیز تأثیر میگذارد.
آیا ایرانیها و حتی ترکها پیروز میشوند و بیثباتی افزایش مییابد یا بین فرات و مدیترانه و اقیانوس هند ادامه پیدا میکند؟ ایرانیها و ترکها از مقاصد خود در این باره میگویند. اما به قول ابوحنیفه آنها «مردند و ما هم مردیم». دیگر آنکه آیا لبنانیها، سوریها، عراقیها و یمنیها محاسبهای ندارند؛ و پس ازآنها و با آنها مصر و سعودی چطور؟ جبران باسیل تنها یک گزینه دارد. اما ما مانند همه ملتها گزینههای متعددی داریم!