پوتین با لحنی مطمئن رو به امریکا میگوید، ستارهاش محکوم به افول است. مینی بزرگ در اوکراین کارمیگذارد و درمقابل بهایی گزاف میخواهد تا از منفجرکردنش صرفنظرکند. طوری درباره اوکراین صحبت میکند که شرطهایش را میشمارد و نه اینکه خواستههایش را ارائه کند. تکرار بازیها رازشان را برملا میکند. کرملین اوضاع داغ کنونی در بحران اوکراین را از الف تا ب خلق کرد. شاید غرب برحق بود که به تعهدات جیمز بیکر پایبند نماند که پیمان «ناتو» پس از فروپاشی شوروی به سمت شرق نخواهد رفت. اما فهرست هراسهای روسی به نظر میرسد لیست بهانههای ساختگی باشد برای فشار آوردن به غرب.
سخت میتوان حدس زد در سر پوتین چه میگذرد. تجربه جهان نشان میدهد او استاد پنهان کردن مقاصد است. زمانی که به واکسینه کردن نقشه روسیه علیه ویروس تجزیه و ترمیم هیبت ارتش و سلاحش نیازداشت، رهبران غرب را بسیار فریب داد. برخی ازکسانی که او را شناختند میگویند، استاد دانش گمراه ساختن است؛ یعنی ماده درسی که در دانشکدههای جنگ و مراکز جاسوسی تدریس میشود. زبردستیاش دیگر نیازی به دلیل ندارد. میتوان گفت نسخههایش که در برنامه انتقامیاش ریشه دارند حالا رائج شدهاند. هر تظاهراتی طرحی است برای برهم زدن ثبات. هر خیزشی توطئهای است ساخته خارج. سازمانهای جامعه مدنی تنها دکانهایی در دست سفارتها برای محقق ساختن طرحهای مشکوکاند. از فعالیتهای لجام گسیخته تندروهای بنیادگرا در «بهارعربی» برای راه اندازی موج نفرت بینالمللی نسبت به هرگونه گرایش بهاری بهره برداری کرد. هر تغییر و تحولی مشکوک است و خوب است آن را پیش از موعد مدفون ساخت. برای نفوذها پوششی کافی و مناسب مهیا میسازد. کسانی را به مقدمهچینی برای انجام حملات شیمیایی متهم میکند که نه قدرت و نه توان این کار را دارند. گاهی کسی را به تروریسم متهم میکند که رؤیایی بیش از کاهش فساد و میزان خشونت در فشار به شهروندان ندارد. پوتین درپرتو زرادخانهای که درسالهای اخیر متبلورساخت به سرعت با حوادثی که قزاقستان را درهم کوبید برخورد کرد. به محض شعلهور شدن آتش اعتراضها به بالا رفتن قیمت سوخت که با آشوب همراه شد، رئیس جمهوری قزاقستان قاسم توکایف به سرعت دست به کاربرداشتن آب از قاموس پوتین شد. «باندها» و «تروریستهای بینالمللی» را محکوم کرد و در تماس با «درمانگاه روسی» درنگ نکرد. ازنظر پوتین اجازه دادن به وزش بادهای تحول و تغییر یا برهم زدن ثبات این کشور مجاور بسیار پهناور که بر دریایی از ثروتها خفته پذیرفته نبود. و اینگونه بود که کرملین برنامه دخالت را به نام «سازمان معاهده امنیت جمعی» مهندسی کرد تا پوششی را برای بازگشت نظامی روسیه به این جمهوری مهیا سازد که از آوار شوروی متولد شد. پوتین برای بستن پنجره جدید شتاب کرد تا خود را برای مأموریت اساسی که فرسایش غرب به خصوص امریکا باشد فارغ سازد.
تنها پوتین درگیر فرسایش امریکا و غرب نیست. قاسم سلیمانی بدون آنکه رؤیایش را در دیدن مرگ خونین «شیطان بزرگ» محقق سازد، از گردونه خارج شد. مردی که در اوایل انقلاب از دیدن اسارت امریکاییها در سفارت کشورشان درتهران شاد شد، در پایتختهای زیادی به دنبال امریکاییها افتاد. میتوان گفت او پا را فراتر گذاشت وقتی با استقبال از برخی سران «القاعده» موافقت و عبور دیگران را به عراق تسهیل کرد. در خاک عراق رد پا و اثر انگشت سلیمانی در علت کشتن تعداد زیادی از امریکاییها پیدا بود. هدف بزرگ جنگ ژنرال سیار گرفتار دغدغه نفوذ در نقشهها و تغییر خطوط آنها، فرسایش امریکا بود. تلاشها برای قطع ارتباط واشنگتن با پایتختهای منطقه در این چارچوب میگنجند. تهران براین نظر است که نخ امریکایی طی چندین دهه نگهدارنده موازنههای کنونی در منطقه است. در طول چند دهه سلیمانی در تلاش برای فرسایش و زمینگیر کردن غرب و به خصوص امریکا سهیم بود. به احتمال زیاد او انتظار نداشت رئیس جمهوری امریکا جرأت کند و دستور کشتنش را بدهد. و دونالد ترامپ این کار را کرد.
اسامه بن لادن بدون آنکه رؤیایش یعنی دیدن خروج زیرفشار ارتش امریکا از افغانستان به همان شکل که «ارتش سرخ» شوروی خارج شد محقق سازد، حذف شد. رؤیای بن لادن این بود که ماشین نظامی امریکا را به جایی بکشاند که دیگر پیروزی امکان پذیرنباشد یعنی به مناطق صعبالعبور افغانستان. شاید کتاب تاریخی را خوانده بود که آن کشور پیچیده را به «قبرستان امپراطوریها» توصیف میکند. بن لادن در رؤیای به زانو درآوردن امریکا یک شریک افغاستانی داشت که رهبر سابق «طالبان» ملا عمر باشد. شریک افغانستانی نیز پیش از آنکه امریکا با خروج شتابزده از ماجراجویی افغانستان کنارهگیری کند حذف شد؛ خروجی که آن کشور را به دست سپاه گرسنگی و «طالبان» سپرد.
امریکا سر «القاعده» را زد. همچنین رأس «داعش» را برید. ابوبکر البغدادی بدون آنکه رؤیایش را در استمرار «دولت خلافت» و فرسایش امریکا و متحدانش محقق سازد، حذف شد. کسی که میزان فرسایشی که به وسیله سلیمانی، بن لادن، ملاعمر و البغدادی-بدون آنکه ابومصعب الزرقاوی را از قلم بیاندازیم- متوجه امریکا شد را دستکم میگیرد به اشتباه رفته است. اما بدون شک امریکایی که در این جنگ زخمی شد درآن نمرد. میتوان گفت به حملات با تحریمهایی پاسخ داد که اقتصاد ایرانی را فلج کرد، «القاعده» را متلاشی ساخت، مرکز «داعش» را ویران کرد و «طالبان» را گذاشت تا درکشوری گرسنه خارهایش را با دست خود بیرون بکشد. توان «اسلامگراها» به دلیل عقبهها و الگویی که نمیتوانند با آن رقابت کنند و گزینه بدیلی برایش ارائه کنند، برای فرسایش امریکا محدود است.
قدرت پوتین برای فرسایش امریکا بسیار بیشتر از سلیمانی، بن لادن، البغدادی و ملاعمر است. او رئیس جمهوری روسیه پهناور و فرمانده زرادخانه هولناک آن است. او در شورای امنیت شمشیر وتو را دارد و شیر لوله گازی که اروپاییها را از خطر انجماد دریخبندان زمستان حفظ میکند در دست گرفته. میتواند آنچه را که دیگران توان تحققش را ندارند محقق سازد. مردی قوی که ادعا میکند میترسد. دیگران را محاصره میکند و ادعا میکند درمحاصره است. ثبات جهان امریکایی را متزلزل میکند و سخن از نگرانی روسیه برای ثباتش میگوید.
ساده نیست که پوتین مسئله حمله به اوکراین را به خبری مطرح در دالانهای سیاست جهانی و دفاتر ژنرالهای «ناتو» تبدیل کند. آیا براین حساب باز میکند که مذاکرات این هفته میان امریکا و اروپا شکاف ایجاد کند؟ آیا براین باور است که میتواند بایدن را در اوکراین فریب دهد همان طور که اوباما را در سوریه فریب داد؟ آیا فکرمیکند ترس امریکا از «خطرچینی» آن را به سمت راضی ساختن روسیه و دادن امتیاز از برخی دستآوردهایی که شامگاه فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی محقق ساخته بکشاند؟ پرسشها بسیارند. اما بی شک پوتین به به فرماندهی جنگ فرسایش امریکا ادامه میدهد. و بی شک او از دل «کا گ ب» به دفتر استالین آمده تا ازکسانی که اتحاد جماهیر شوروی را از نقشه خط زدند و به موزهها فرستادند انتقام بگیرد.
TT
آقای رئیس برای انتقام آمده
مقالات بیشتر دیدگاه
لم تشترك بعد
انشئ حساباً خاصاً بك لتحصل على أخبار مخصصة لك ولتتمتع بخاصية حفظ المقالات وتتلقى نشراتنا البريدية المتنوعة