در طول دههها، منطقه مشرق دو پدیده – فاجعه – را تجربه کرده است. یکی انقلابهای نظامی و دولتهای امنیتی که از آنها پدید آمد و سوریه و عراق صحنه این پدیدهها بودند، سپس گروههای شبهنظامی که لبنان مقصد اصلی آنها بود. این دو پدیده، حتی اگر آخرین نمایندگان آنها سقوط کنند، باید بارها و بارها مورد بازبینی و یادآوری قرار گیرند تا از درسهای این تجربیات استفاده و از تکرار آنها جلوگیری شود. زیرا آیندهای محکم بر اساس برداشت ضعیفی از گذشته ساخته نمیشود. مشکلات با فراموشی و سخنان گذر از گذشته یا تمرکز بر مشکلات امروز و بستن صفحه دیروز حل نمیشود، همانطور که با فضایی که در مراسمهای تشییع ایجاد میشود، حل نمیشود. تشییع نمادی از احساسات زخمی و تریبونی برای سخنان جریحهدار است.
در مورد لبنانیها، بازگرداندن مفاهیم که آنچه این پدیده – فاجعه – در زندگی آنها به ارمغان آورده را یادآوری میکند، همچنان حیاتی است.
از زمان تأسیس لبنان مدرن تا شکلگیری «حزبالله»، این کشور به گروههای سیاسی کوچک عادت کرده بود؛ برخی از آنها مذهبی که نمایانگر گروههای خاصی بودند و برخی دیگر ایدئولوژیک بودند که به ندرت از حاشیه به متن میآمدند. اما حزب، جایی که سازمان مدرن و افکار کهن تحت رهبری یک رهبر کاریزماتیک گرد هم آمده بودند، همیشه چیزی بسیار بزرگتر از ظرفیت محدود یک کشور کوچک بود. دستکم ده دلیل وجود دارد که در شکلگیری تصویر حزب به عنوان یک بازیگر بزرگ و استثنائی با تواناییهای گسترده و قدرت ویرانگری نقش داشتند.
اولین دلیل این است که حزب همواره مسلح است. درست است که «حزبالله» نخستین سازمان مسلح لبنانی یا عامل در لبنان نبوده، اما این حزب اولین سازمانی است که سلاح خود را تسلیم نمیکند، صرف نظر از دلیل آن، و تسلیم سلاح خود را به هدف یا دستاورد خاصی مرتبط نمیکند. بنابراین، تضاد بین «حزبالله» و دولتهایی که ابزارهای خشونت را در انحصار خود دارند، تضاد مطلق است. یا باید دولت وجود داشته باشد و سلاح «حزبالله» نباشد، یا سلاح «حزبالله» باشد و دولت وجود نداشته باشد.
دوم اینکه لبنان شاهد احزاب مذهبی زیادی بوده که از گروه خود یا طایفهشان دفاع میکنند یا ادعای دفاع دارند، بدون آنکه لزوماً مذهبی یا مؤمن باشند. لبنان همچنین تعداد کمی احزاب مذهبی داشته که به دعوت و تبلیغ پرداختهاند، بدون آنکه لزوماً فرقهای باشند. اما «حزبالله»، حزب هم مذهبی است و هم فرقهای. شاید گفته شود که این ویژگی در «اخوان المسلمین» («الجماعة الاسلامیة») نیز وجود دارد، اما نفوذ آنها در لبنان بسیار محدود بوده و قادر به ایجاد تأثیر واقعی در سیاست و جامعه لبنان نبوده است.
سوم اینکه «حزبالله» تنها به تصرف تصمیمگیریهای جنگ و صلح بسنده نمیکند، بلکه آنها را با وارد کردن کشور به درگیریهایی که به بقای آن مربوط میشود، عملی میسازد. حتی اگر جنگهای کوچکتر را کنار بگذاریم، جنگهای ۲۰۰۶ و «پشتیبانی» شاهدان قابلاعتمادی برای اثبات این ادعا هستند.
چهارم اینکه «حزبالله» به طور جدی بافت ملی لبنان را تخریب کرده است (و سهم بزرگی در مذهبگرایی جهان اسلام دارد)، چرا که باعث شده دیگران احساس کنند که ابزارهای قدرت به طور نابرابر در اختیار دارند و نیاز به اطمینان خاطر از آن دارند. این در حالی است که تجربیاتی مانند حمله به بیروت در ۲۰۰۸، این ادعای اطمینان را تضعیف کرده است.
پنجم اینکه «حزبالله» حزبی اشغالگر و توسعهطلب است، همانطور که از نقش آن در سوریه بعد از انقلاب ۲۰۱۱ به وضوح دیده میشود، نقشی که هنوز به طور کامل پایان نیافته است. همچنین نقشهایی که در کشورهای دیگر (عراق، یمن...) ایفا کرده است، در تضاد با خواستههای مردم آن کشورها یا بخشهای بزرگی از آنها قرار دارد.
ششم اینکه اگرچه برخی از گروههای سیاسی لبنان روابطی با خارج دارند، اما ایرانی بودن «حزبالله» موضوعی متفاوت است. این حزب تنها بخشی از استراتژی ایران نیست، بلکه بخشی از اجرای عملی آن استراتژی نیز میباشد. حمایت از کشور قدرتمندی مانند ایران (و سوریه تحت حکومت اسد) موجب تقویت «حزبالله» شده به شکلی که هیچ حزبی در روابطش با یک طرف خارجی مشابه آن را تجربه نکرده است.
هفتم اینکه حزب جهانی موازی برای جامعه لبنان ایجاد کرده است، که از افکار غیبی عمومی شروع شده و به رهبری معصوم ختم میشود، همچنین به ترویج ارزشها و آیینهای منسوخ پرداخته، که بیشتر آنها به طور سنتی غیرلبنانی بودهاند و به تثبیت یک چرخه اقتصادی و خدماتی که در چرخه اقتصاد ملی قرار ندارد.
هشتم اینکه حزب مرگ را به بهانه تمجید از شهادت بزرگ کرده است، در حالی که در همان زمان، به طور افراطی، خشونت، قتل و ترور را به عنوان امری طبیعی و رایج در زندگی سیاسی معرفی کرده است.
نهم اینکه حزب لبنان را از محیط عربی و دنیای وسیعتر خود جدا کرده است، به طوری که صادرات این کشور به دیگران شامل ابزارهای تروریستی و مواد مخدر میشود. به همین دلیل، کاهش حمایتها و امتناع از سرمایهگذاری در کشوری که به انزوا دچار شده، طبیعی به نظر میرسد، در حالی که موقعیت و ساختار کشور و منابع محدود آن باید دقیقاً خلاف این وضعیت را القا کنند.
دهم اینکه حزب تقسیم کاری با آنچه برخی آن را «سیستم فساد حاکم» مینامند ایجاد کرده است و هر دو یکدیگر را حمایت میکنند. در این میان، حزب مسئول سرکوب حرکتهای تغییر سیاسی بوده است، که در واضحترین شکل آن در 17 اکتبر 2019 نمایان شد.
مسئولیتهای شیعیان لبنانی، لبنانیهای غیرشیعه، دولت و جامعه در رسیدن به این وضعیت و سپس در ترک آن همچنان بسیار حیاتی است و نیاز به بازنگری و کاوش مداوم دارد.
TT
… بیایید بیوقفه درباره «حزبالله» صحبت کنیم
مقالات بیشتر دیدگاه
لم تشترك بعد
انشئ حساباً خاصاً بك لتحصل على أخبار مخصصة لك ولتتمتع بخاصية حفظ المقالات وتتلقى نشراتنا البريدية المتنوعة