در سالهای اخیر، بهویژه پس از «طوفان الأقصى»، اصطلاح جدیدی به نام «ضد مقاومت» یا «آنتیمقاومت» ظهور کرده است. گویندگان این اصطلاح معتقدند که دو طرف متضاد از یک منطق در تفکر و عمل پیروی میکنند. آنان به طور ضمنی پیشنهاد میدهند که خودشان نماینده موضعی فراتر از این دو قطب متضاد هستند، یا این که در تلاشاند مواضع این دو را به هم نزدیک کرده و در موقعیتی بین آنها قرار گیرند.
احتمالاً این استدلال ساده به نظر میرسد، همانطور که شعار «نه این، نه آن» ساده است. اما ظاهر حکیمانۀ آن در واقع چیزی جز بیان انسداد راه ورود به سیاست نیست؛ درست مانند زمانی که نظری از فردی که به حکمت مشهور است خواسته میشود و سپس از دیگران خواسته میشود این نظر حکیمانه را به واقعیت تبدیل کنند.
بدتر از آن، نظریۀ «مقاومت و ضد مقاومت» به مقاومت نقش بنیانگذار میدهد و آن را بهعنوان ایدۀ نخستین میشناسد، درحالیکه ضد مقاومت را صرفاً واکنشی به آن معرفی میکند. حقیقت این است که این تقسیمبندی زمانی کاملاً فرو میریزد که وجود دولتها و ملتها را بنیان اصلی بدانیم، یا دستکم هر جامعۀ ملی مدرن باید اینگونه باشد.
مقاومت، که ریشه در نظامهای نظامی و امنیتی با منشأ ایدئولوژیهای ناسیونالیسم عربی دارد، موضعگیریهای داخلی را تابع موضعگیری نسبت به مسائل خارج از مرزهای ملی میداند. به این ترتیب، گویی دولتهای موجود صرفاً ترتیبات اداری موقت هستند و مشروعیت از «امت» ایدئولوژیکی عربی یا اسلامی که در واقعیت وجود ندارد، گرفته میشود.
از سال 1979 به بعد، معیار مقاومت در برابر اسرائیل به معیار دیگری نیز افزوده شد: ملیگرایی در گرو حمایت از نفوذ ایران در کشور، به شرط آنکه علیه اسرائیل بجنگد. این معیار باعث شد تا نظامهایی که علیه اسرائیل نمیجنگند محکوم شوند و آنهایی که میجنگند، ستایش شوند.
اما قبل از جنگهای «سرنوشتساز» و «ملی»، دیدگاه گستردهای وجود داشت که «حزبالله» و پیش از آن، نظامهای استبدادی امنیتی در شرق را محکوم میکرد. دلیل این محکومیت، نه تنها سیاستهای داخلی ضعیف آنها، بلکه برتری دادن به عناصر فرامرزی بود.
اگر ادعای کسانی که میگویند «نه این و نه آن» این است که «حزبالله» واقعاً علیه اسرائیل نمیجنگد، امروزه این ادعا بسیار ضعیف به نظر میرسد، زیرا «حزبالله» واقعاً میجنگد. مشکل دقیقاً این است که جنگ او علیه اسرائیل، روی دیگر سکهای است که به کشتار خود ما منجر میشود.
بنابراین، تمایز میان تعهد اخلاقی و انسانی به حق فلسطین و کشور فلسطینی از یکسو و ورود به جنگی که ارادۀ مردمی را نادیده میگیرد از سوی دیگر بسیار مهم است. حتی شدیدترین محکومیت جنایات جنگی اسرائیل نباید این وحشیگری را به داخل مرزهای ملی بکشاند و آن را شرط ملیگرایی قرار دهد.
سئوال این است: آیا با تضعیف «حزبالله» بر اثر حملات اسرائیل، دولت لبنان نباید خلأهای ایجادشده را پر کند، چون این کار به معنای «شرطبندی» روی اسرائیل خواهد بود؟ آیا باید مخالفت کرد با گسترش حاکمیت دولت به فرودگاهها و بنادر، زیرا این امر از واقعیتهای جنگی ناشی از اقدامات اسرائیل بهره میبرد؟
در نهایت، در برابر این پرسشهای عملی، تفاوت میان مقاومت و ضد مقاومت آشکار میشود و ناتوانی در ترکیب این دو موضع یا یافتن موضعی میانه میان آنها نیز روشن میشود. آنچه امروز با خون و ویرانی تجربه میشود، گواهی آشکار بر این واقعیت است.
TT
درباره «مقاومت» و «ضد مقاومت»!
مقالات بیشتر دیدگاه
لم تشترك بعد
انشئ حساباً خاصاً بك لتحصل على أخبار مخصصة لك ولتتمتع بخاصية حفظ المقالات وتتلقى نشراتنا البريدية المتنوعة