زید بن کمی
معاون مدیر کل شبکه‌های «العربیه» و «الحدث». او به‌عنوان معاون سردبیر روزنامه «الشرق الأوسط» فعالیت داشته و نزدیک به ۲۰ سال در این رسانه کار کرده است. همچنین به‌عنوان مدرس پاره‌وقت در رشته رسانه در دانشگاه امام محمد بن سعود در ریاض تدریس کرده است. او دارای مدرک کارشناسی روزنامه‌نگاری از دانشگاه ملک سعود و مدرک کارشناسی ارشد از دانشگاه کیل بریتانیا است.
TT

ترامپ و سیاست لبۀ پرتگاه

دونالد ترامپ از زمان بازگشت به کاخ سفید، رئیس‌جمهوری آمریکا، رویکردی متفاوت و غیرسنتی در مواجهه با مسائل بین‌المللی و داخلی اتخاذ کرده است. او بر استراتژی‌های فشار حداکثری، مذاکرات سخت و استفاده از آنچه «سیاست لبۀ پرتگاه» (Brinkmanship) و «نظریۀ مرد دیوانه» (Madman Theory) نامیده می‌شود، تکیه کرده است.
این نظریه، که توسط ریچارد نیکسون، رئیس‌جمهوری اسبق آمریکا، مطرح شد، بر این اصل استوار است که رهبر باید خود را فردی غیرقابل‌پیش‌بینی و آماده برای اتخاذ تصمیمات غیرمنطقی و خطرناک نشان دهد تا رقبای خود را از ترس اینکه عواقب پیش‌بینی‌نشده‌ای در انتظارشان باشد، وادار به عقب‌نشینی کند. نیکسون در دهۀ ۱۹۷۰ از این تاکتیک برای تحت‌فشار قراردادن اتحاد جماهیر شوروی و متحدانش استفاده کرد تا آنها را متقاعد کند که آمریکا ممکن است برای پایان دادن به جنگ ویتنام، دست به اقدامات خطرناکی بزند.
ترامپ با شخصیت خاص خود، از این ابزارها در چندین پرونده بین‌المللی استفاده کرد تا ابتدا منافع آمریکا و سپس منافع متحدانش را تأمین کند. برای مثال، او فشار حداکثری را علیه پاناما اعمال کرد و تهدید به استفاده از زور برای کنترل کانال پاناما نمود، با این استدلال که این کانال در ابتدا توسط آمریکایی‌ها ساخته و اداره شده است و ۴۰ درصد از تجارت دریایی کانتینری آمریکا از طریق آن انجام می‌شود. رئیس‌جمهوری پاناما، خوسه رائول مولینو، با افزایش فشارهای آمریکا خروج کشورش از ابتکار «کمربند و راه» چین را اعلام کرد و به این ترتیب، ترامپ موفق شد نفوذ چین را بر این کانال کاهش دهد و سرمایه‌گذاری‌های چینی را از آن دور کند.
اما در قبال ایران، شرایط متفاوت بود. فشارهای او تنها به حوزه‌های سیاسی و اقتصادی محدود نشد، بلکه شامل استفاده از قدرت نظامی نیز بود. ترامپ دستور حملات هوایی علیه حوثی‌های یمن را صادر کرد و به ایران هشدار داد که اگر حملات حوثی‌ها به مسیرهای کشتیرانی بین‌المللی ادامه یابد، با «عواقب وخیمی» روبه‌رو خواهد شد. او همچنین ایران را مسئول مستقیم تمام حملاتی دانست که توسط حوثی‌ها صورت گرفت، گروهی که همواره از حمایت تهران برخوردار بوده‌اند.
سیاست ترامپ درخصوص مناقشۀ اسرائیل و فلسطین پیچیده‌تر و بحث‌برانگیزتر بود، به‌ویژه با مطرح‌شدن پروژۀ «ریویرا غزه»، که برخی آن را تلاشی برای تحمیل واقعیتی جدید در منطقه دانستند. منتقدان این پروژه بر این باور بودند که اظهارات ترامپ دربارۀ اسکان مجدد یا جابه‌جایی ساکنان غزه، نوعی فشار برای وادارکردن فلسطینیان به پذیرش راه‌حلی جدید، خارج از چارچوب «حماس»، بود. این طرح شامل اعطای امتیازات اقتصادی محدود به فلسطینیان، به‌جای تشکیل یک دولت مستقل و دارای حاکمیت کامل بود.
این سیاست‌ها در ادامۀ وعده‌هایی بود که ترامپ در دورۀ اول ریاست‌جمهوری‌اش محقق کرده بود، ازجمله انتقال سفارت آمریکا به قدس و به‌رسمیت‌شناختن الحاق بلندی‌های جولان به اسرائیل. اما اکنون پرسش این است: آیا ترامپ به بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل، اختیار تام داده است تا حملات خود را علیه «حماس»، جنوب سوریه و بقایای «حزب‌الله» در لبنان افزایش دهد؟
باوجود اینکه سیاست لبۀ پرتگاه ممکن است در برخی پرونده‌ها موفقیت‌های تاکتیکی به همراه داشته باشد، معمولاً در حل‌وفصل درگیری‌های عمیق و ریشه‌دار، مانند مناقشۀ فلسطین و اسرائیل، ناکام می‌ماند. تلاش برای تحمیل راه‌حل‌ها از طریق زور، نه‌تنها باعث افزایش تنش و مخالفت شده، بلکه یافتن راه‌حلی واقعی و پایدار را دشوارتر کرده است.
می‌توان گفت که هدف ترامپ برقراری صلحی عادلانه نبود، بلکه او به‌دنبال تحمیل راه‌حلی برای پایان‌دادن به این مناقشه بود. اما در نهایت، این راه‌حل نه‌تنها بحران را حل نکرد، بلکه آن را پیچیده‌تر و دردناک‌تر ساخت.