سام منسی
TT

​تندباد اختلافات نرم در اردوگاه‌های ورشو و سوچی

دو رویداد جهانی چندی پیش صحنه را پرکردند و آن دو، نشست ورشو برای امنیت و صلح در خاورمیانه که ایالات متحده با هدف ایجاد ائتلافی بین‌المللی علیه تهدید ایرانی به آن فراخوانده بود و نشست سوچی میان رؤسای جمهوری ترکیه، ایران و روسیه برای بررسی تحولات داخل سرزمین سوریه و استان ادلب در شمال کشور. 
علیرغم اینکه هریک از دو نشست در تضاد با یکی از قدرت‌های بین‌المللی است اما وجه مشترک آنها نشان دادن شکاف میان متحدان هر دو اردوگاه بود، تصویری که شکننده بودن نظام جهانی را منعکس می‌کند.
نشست ورشو چند متغیر آشکار و ذره بینی در سیاست‌های قدرت‌های بین‌المللی در خاورمیانه را آشکار کرد و با دو عنوان جدی آغاز شد: «معامله قرن» که دولت ترامپ آن را وعده داده و مدیریت تهدید منطقه‌ای و جهانی ایران. اما آغازش با ناکامی روشن دیپلماسی آمریکایی در سرپوش گذاشتن بر شکاف خطرناکی همراه شد که پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) با غیبت اعضای مهمی چون ترکیه و حضور کم رنگ کشورهای فرانسه و آلمان و توضیح وزیر خارجه بریتانیا جرمی هانت گرفتارش شد و هانت گفته بود اولویتش دراین نشست سخن گفتن از بحران انسانی در یمن نمود می‌یابد. اینها بر ناتوانی و ضعف نفوذ آمریکا در دوره ترامپ و حتی پیش از او در دوره اوباما مهرتأیید می‌گذارند آن هم به دلیل ضعف استراتژی آمریکایی که این کشور را به متحدی غیرقابل اعتماد تبدیل کرد.
دولت ترامپ در نمایش اراده سیاسی و استراتژی برای بزرگنمایی نفوذ ایران موفق شد. زبان قدرت و عقب راندن و توسل به اعمال تحریم‌ها بر تهران و تهدید برافزایش آنها بر گفتار امریکایی‌ها غالب شد.
وزیر خارجه آمریکا مایک پمپئو تفاوت رایج در رسانه‌های غربی میان اصلاح طلبان و محافظه کاران ایران را کنار گذاشت وقتی که رئیس‌جمهوری حسن روحانی و فرمانده میدانی قاسم سلیمانی را در حمایت از تروریسم در یک جا نشاند و خواستار توافقی جهانی در برابر تهدیدهای ایران شد.
اما مشاور امنیت ملی رئیس‌جمهوری در کاخ سفید جان بولتن و رودی جولیانی وکیل رئیس‌جمهوری و بسیاری از گروه‌های مخالف ایرانی-امریکایی، در اعلام خواسته خود برای سرنگونی نظام در تهران و اعلام شمارش معکوس برای روز آزادی و آزاد سازی تردید به خود راه ندادند. شاید اینها با گزارش‌های رسیده از ایران و خارج از آن دربارهٔ شدت یافتن بحران معیشتی و سقوط ارزش ریال و تظاهرات اعتراضی پیاپی که علیه فساد و تباه کردن سرمایه‌های کشور برگزار می‌شوند، همراه شده باشد. به اینها باید حوادث خونینی را افزود که اخیراً ایران شاهد بوده از جمله حمله انتحاری به نیروهای سپاه که گروه قومی-سنی بنیادگرا آن را به عهده گرفت و کشته و مجروح برجای گذاشت.
این تندی در مواضع امریکایی‌ها نشان می‌دهد سیاست کنترل نظام ایران به اصول ثابت دیپلماسی و استراتژی آمریکایی بدل شده‌است. البته با توجه به اختلافات میان واشنگتن و بخشی از کشورهای اروپایی دربارهٔ خروج از توافق هسته‌ای و تحریم‌های ایران، این بدین معنی نیست که موفقیت این سیاست قطعی است. حتی خود لهستان اعلام کرد خود را به مواضع اتحادیه اروپا در حمایت از این توافق پایبند است.
صحنه‌ای آشفته از اختلافات در اردوگاه غرب با سرزنش کشورهای اروپایی توسط معاون رئیس‌جمهوری مایک پنس برای دور زدن تحریم‌های آمریکایی علیه ایران و تشویق آنها به خارج شدن از توافق هسته‌ای به تبعیت از واشینگتن کامل شد. او نسبت به عمیق شدن شکاف میان آمریکا و اروپا هشدار داد.
از سوچی دور و نزدیک به ورشو، تلاش‌های رئیس‌جمهوری روسیه پوتین برای نزدیک ساختن ترکیه و ایران و جلوگیری از شکسته شدن توافق ادلب ناکام ماندند. می‌توان آن را همچون فروپاشی مرجعیت آستانه و فرصت سوزی در آشتی میان رئیس اردوغان و بشر اسد تعبیر کرد. درحالی که پوتین و روحانی گفتند استان ادلب را بخش جدایی ناپذیر خاک سوریه دانستند و باید از گروه‌های تروریستی پاک‌سازی بشود و کنترل آن را به نظام اسد بازگرداند و تأکید کردند که راه آستانه اساس راه حل سیاسی است، رئیس‌جمهوری ترکیه بر استمرار توافق ادلب و جلوگیری از تشکیل کمربند تروریستی در مرزهای جنوبی تأکید داشت. او اظهار امیدواری کرد کمیته تهیه قانون اساسی سوریه با همآهنگی سازمان ملل متحد فعال شود. بیانات اردوغان نشان می‌داد اگر جنگ ادلب دربگیرد ترکیه در محور سوچی باقی نمی‌ماند.
اختلاف «نرم» در ظاهر و «خشن» در باطن بر فضای سوچی سایه اندخته بود. متحدان جز برتردید آمریکا در عقب‌نشینی از سوریه اتفاق نظر نداشتند. در این میان، پوتین می‌داند دست‌آوردهایش در سوریه شکننده می‌مانند و موقتی اگر نتواند آنها را با امریکایی‌ها در مناطق حیاتی‌تر نزدیک روسیه معامله کند. او همچنین در عین حال می‌داند این معامله به قدرتش در محدود ساختن نفوذ ایران در سوریه بستگی دارد. در مقابل رئیس‌جمهوری روسیه خوب می‌داند که بازگشت آمریکا به شکل هجومی علیه ایران در لایه‌های خود خطرات زیادی بر محور ممانعت خواهد داشت که او برآن اتکا دارد زیرا او نمی‌تواند به تنهایی پرونده سوریه را در اختیار داشته باشد.
میان سوچی و ورشو یک بازیگر وجود دارد که علیرغم نگرانی‌اش برسرنوشتش از موفقیت‌هایش سرخوش است. او نتانیاهو است که جلسه افتتاحیه‌ای که اسرائیل و چند کشور عربی را کنار هم نشاند به «پیچ تاریخی» توصیف کرد با این استدلال شخصی که شاید مشارکت عربی-اسرائیلی با این فرض اتفاق افتاده که خطر ایران برای عرب‌ها مهم‌تر از فلسطین است. تابلوی شادابی نتانیاهو با چارچوب تحریم نشست توسط فلسطینی‌ها تکمیل شد. تحریمی که موجب غیبت، حداقل به شکل علنی، بحث جدی و عمیق دربارهٔ مضمون و محتوای قرارداد قرن شد. بی آنکه بخواهیم وارد درستی یا نادرستی تصمیم فلسطینی‌ها بشویم، بی شک فرصتی را از دست دادند که بسیاری از کشورهای عرب و اسرائیل را در اولین محفل بین‌المللی پس از نشست مادرید در سال ۱۹۹۱ کنار هم جمع کرد و اجازه دادند عنوان کنترل خطر ایرانی بر صدر تریبون‌های نشست بنشیند.
کوتاه سخن اینکه، نشست ورشو تنها یک دیدار مشورتی نبود، ضربه شمشیر برآب یا حتی یکی از توئیت‌های رئیس‌جمهوری آمریکا نبود. انتظار نمی‌رفت روسیه آن را دست کم بگیرد که پیش از این در لحظاتی غافلگیرانه به دروازه امریکایی‌ها گل زده‌است. انتظار نمی‌رفت که توجهی به وضعیت ایران نکند که اکنون به دلیل کج‌نگری ملایان در تنگنای معیشتی افتاده؛ و انتظار نمی‌رفت کشورهای اروپایی در دیدگاه استراتژیک خود در برابر ایران و روسیه و خاورمیانه به سرگردانی خود ادامه دهند بی آنکه تلاشی برای یافتن نقطه اشتراک با شریک آمریکایی بکنند.
با این حال ورشو و سوچی هنوز با پایان بندی صحنه فاصله دارند و هرکدام در میدان خود می‌مانند. نشانه‌های مراقبت و هوشیاری و بی‌اعتمادی میان متحدان ویژگی این مرحله خواهد بود. همچنین بی‌ثباتی عنوان اصلی منطقه خواهد بود در سایه مه آلود بودن نظام جهانی و غیبت طرفی که قدرت متوقف ساختنش را داشته باشد. دو نشست تشکیل شدند تا به مشکلات خاورمیانه رسیدگی کنند اما به نظر می‌رسد آنها بر اختلافات میان دو اردوگاه پرتو افکندند.