در محیط «الحشد الشعبی» عراق و «حزب الله» لبنان فریاها بالا رفت:« اگر جنگی میان ایران و ایالات متحده درگرفت ما در کنارایران خواهیم ایستاد». « منتظر این جنگیم تا حسابمان را با امریکا و مزدورانش صاف کنیم». این با بدیهیترین مسائل در کشورهایی مخالف است که میدان جنگ میان دو طرف درگیر بشوند. اینکه احساس سالم ومنافع ملی هر دو انسان را برآن میدارند تا کشور در معرض جنگ را بی طرف نگهدارند و آن از مصایبش دورسازند.
فریادهای «الحشد» عراقی و «حزب» لبنانی را میتوان تا حدودی توجیه کرد وقتی که مخالفان آنها در دوکشور به جنگیدن در کنار ایالات متحده در همین جنگ دعوت کرده باشند. البته چنین اتفاقی نیفتاد. مخالفان آنها تلاش میکنند عراق و لبنان را در جنگ احتمالی بی طرف نگه دارند و از فرو غلتیدن درآن هشدار میدهند.
زبان «الحشد» و «حزب» همچنین با سادهترین بدیهیات که میگویند جنگ رویدادی کریه است و منطقه عریان و درهم شکسته است و تاب جنگ و حتی صلح را هم ندارد در تضاد و تباین است. تصویر جشنی که از جنگ عرضه میکنند شاید از آتش مقدسی گرفته باشند که به جان الماسی میافتد و آن را پاک میکند. اما این واقعیت امر نیست: آتش مقدس نیست و الماس مورد نظر هیزمی است آغشته به نفت بسیار.
منشأ این هیجان نزد دوطرف بالاتر دیدن مسئولیت منطقهای بر میهنی است. برای توجیه آن بهانههایی ردیف میشود که به کم شدن حقیقت و افزایش مرگ منتهی میشوند. مثلا گفته میشود:« جنگ علیه محور مقاومت است و ما بخشی از آنیم، آیا باید دست بسته بایستیم؟». اینگونه است که «محور» جای کشور مینشیند و منافع حزب و ملیشیا جای منافع مردم و میهن.
بر این اساس عراقیها و لبنانیها همه بدون استثنا، خواسته یا ناخواسته جزئی از «محور» به حساب میآیند و پیوند محکم اعتقادی آنها را به ایران بیشتر از میهن مرتبط میسازد. و برخلاف آنچه به عنوان«ارزشهای کمی» قابل سنجش میشناسیم، مانند آزادیهای موجود و کیفیت آموزش و وضعیت بهداشت، «ارزشهای کلی» غیر قابل سنجش مینشینند مانند سرنوشت، شکوه، کرامت و تهدید... چون این مفاهیم تعاریفی هستند غیر قابل سنجش. اینها قابل ساخت و سرمایهگذاری دروغین و پیوستهاند توسط صاحبان موقعیت و منفعت.
اما سئول سئوالها باقی میماند: چه چیزی موجب میشود این دو طرف، «الحشد» و «حزب» به خاطر ایران آماده کشاندن دو کشورشان و مردم آنها به جنگ ویرانگر میشوند؟
برخی میگویند: به دلیل نقش ایران در تأسیس و حمایت از آنها و این دو؛ درنتیجه برخی بدهیشان را صاف میکنند. این نظر علیرغم درستی به ما نمیگوید چرا «حزب» و «الحشد» همه چیز را از جمله وجود و فلسفه بودنشان را از ایران به عاریت گرفتند. بخش بزرگی از جواب در دل تاریخ نهفته است. دو کشور در شکل کنونیشان را «تسنن سیاسی» عراقی و «مارونی سیاسی» لبنانی به وجود آوردند. این اندکی پس از زمان قیمومیت بریتانیایی و فرانسوی بعد از پایان جنگ جهانی اول روی داد. روایتهای زیادی در تأویل «دو سلطه» وجود دارد، برخی به تفاوت میراث تاریخی گروهها نقش بیشتری میدهند و برخی به میل تسلط و تحکم نزد جماعتی بر جماعت دیگر تفسیر میکنند. به گمان بسیاری، حقیقت در بیرون از این دو روایت سکنی دارد.
اما مسئله هرچه بوده، «تسنن سیاسی» عراق در سال 2003 ساقط شد و به توصیهای امریکایی و بعد ایرانی «شیعه سیاسی» جای آن را گرفت که تاکنون قدرت را در دست دارد. همچنین «مارونی سیاسی» لبنان در چند مرحله از قدرت کنار زده شد که پایان آن با «توافق طائف» در سال 1989 بود. از آن زمان «شیعه سیاسی» و با توافق با توصیه سوری، تبدیل به بخش قوی تصمیم گیری در لبنان شد از جمله در آنچه به صلح و جنگ کشور مربوط میشود. اما 16 سال عراقی و 30 سال لبنانی چیز قابل توجهی در سطح میهنی تولید نکردند. نه آن دو را ساخت و نه ترمیم کرد و نه محرومیت آنها در سایهشان زدوده شد. آنچه همه این سالها انجام دادند دقیقا چند برابر شدن قابلیت نابودی دو حس میهنی آنها بود یا آنچه از آنها ماند خرج جنگهایی شد که دیگرانش میخواستند.
سهمی که از «مارونی سیاسی» لبنان و «تسنن سیاسی» عراق کنده شد، به ایران تقدیم شد.
این از خود گذشتگی یا بخشی از خود را ایثار کردن است. بدیهی است قربانی کردن عزیزترینها اتفاق جدیدی نیست: تاریخ و ادیان و حماسهها برآن گواهی میدهند. اما همیشه با ابراهیم نبی و فرزندش اسحاق یا همسرش ساره یا با پادشاه اگاممنون و دخترش ایفیگنیا و همسرش کلوتایمنسترا...
اینجا در راه ایران، قربانی کردن همراه میشود با شادی بزرگ و و آمادگیها تا سخاوت کم نیاورد. انگار ما در برابر ذوب شدن صوفیان در برابر محبوب قرار گرفتهایم. و به گفته یکی از بزرگان صوفیه «حقیقت عشق این است که همه خودت را به آن کس که دوست داری تقدیم کنی تا درتو چیزی باقی نماند».
کسی پیدا شد که چنین رابطهای را به به کمونیستها و اتحاد جماهیر شوروی سابق نسبت میداد، اما کمونیستها از جنگهای شوروی دور بودند و «اتحاد ملتها» را با اتخاذ موضع و صدور بیانیه و در بهترین حالت راه انداختن تظاهرات عملی میساختند. اما ما اکنون در برابر پدیده متفاوتی هستیم و این مشکلی بزرگتر از سیاست است، مشکلی که اصرار دارد معنای میهنها و نهادهای میهنی را زیر سئوال ببرد.
TT
«الحشد» و«حزب»: ذوب شدن در محبوب
مقالات بیشتر دیدگاه
لم تشترك بعد
انشئ حساباً خاصاً بك لتحصل على أخبار مخصصة لك ولتتمتع بخاصية حفظ المقالات وتتلقى نشراتنا البريدية المتنوعة