دنیس راس
TT

خطوط اصلی نقشه صلح ترامپ

پس از دو سال و نیم کار برای تهیه نقشه صلح، گزارش‌های کنونی حکایت از آن دارند که دولت ترامپ قصد دارد، در آینده نزدیک از نقشه‌اش رونمایی کند. چنین به نظر می‌رسد که برای این اعلام باید منتظر انتخابات اسرائیل ماند. اما اگر این گزارش‌ها درست باشند، و به نظر می‌رسد به دنبال سفر جرارد کوشنر از منطقه به بیرون درز کرده، براساس طرح رئیس جمهوری ترامپ خطوط اصلی آن را در کمپ دیوید و در حضور برخی رهبران برجسته عرب ارائه می‌کند. در این مرحله احتمالا این رهبران عرب که احتمال دعوت‌شان می‌رود، از مضمون نقشه پیشنهادی بیشتر از آنکه خوشبین باشند، نگران‌اند. تاکنون فقط اندکی از مضمون سیاسی نقشه به اطلاع مصری‌ها، اردنی‌ها، سعودی‌ها و اماراتی‌ها رسانده شده است. شاید ازنظر آنها بخش اقتصادی طرح ظرفیت حقیقی خوبی را ارائه می‌کند، اما آنها می‌دانند اگر جنبه‌های سیاسی آن قابل دفاع نباشند، بعید به نظر می‌رسد قابلیت اجرا داشته باشد. علاوه برآن، به طور خاص روشی که طرح درآن عرضه می‌شود، مورد پسند نیست. فلسطینی‌ها به کمپ دیوید نمی‌روند و نقشه را نخوانده رد خواهند کرد. سعودی‌ها و اماراتی‌ها با تهدیدات فزاینده‌ای از سوی ایران روبه رو هستند در حالی که به نظر می‌رسد، دولت امریکا پاسخی برای این تهدیدها ندارد جز اعمال تحریم‌های بیشتر. بدون شک ایرانی‌ها از فرصت نپذیرفتن فلسطینی‌ها استفاده می‌کنند تا افکارعمومی راعلیه رهبران‌شان بسیج کنند.
مصر و اردن به خصوص از چنین هراس‌هایی در امان نخواهند بود. همه دلایلی برای نگرانی دارند که مبادا نقشه آنها را در موقعیت پاسخگو قرار دهد. دولت امریکا تاکنون به نیازهای اسرائیل پاسخ داده و نیازهای فلسطینی‌ها را نادیده می‌گیرد، حتی به نظر می‌رسد علاقه‌ای به حمایت از تأسیس کشوری ندارد که بتواند اعترافش به هویت و میهن فلسطینی را نشان بدهد. بدتر از آن دولت امریکا به نظرمی‌رسد، فلسطینی‌ها را با قطع کمک‌ها تنبیه می‌کند، از جمله کمک‌های بیمارستانی علاوه بر قطع کمک‌هایش از انروا(آژانس امدادی آوارگان) و پناهندگان فلسطینی. حتی اگر دلیل منطقی برای قطع کمک مالی به انروا پیدا شده، چرا این حمایت‌ها به شکل تدریجی قطع نشد و در همان حال کمک‌های مالی قطع شده از انروا برای کمک به مدارس و کمک‌های غذایی و برنامه‌های کار درغزه تبدیل نشد؟ دست‌کم این نشان می‌داد که تمایلی حقیقی برای پاسخ دادن به نیازهای واقعی فلسطینی‌ها وجود دارد.
همه اینها نشان می‌دهد دعوت شدگان احتمالی عرب برای نشست کمپ دیوید تمایل چندانی به آن ندارند. شاید مفید باشد که رهبران عرب پیش از دیدار از نقشه اطلاع داشته باشند و بدانند که دولت امریکا برخی ملاحظات و نظرات آنها در باره محتوا و طریقه‌ای که برخی مسائل مشخص درچاچوب آن قرار می‌گیرند را مد نظر خواهد داشت. بدون شک از نظر آنها، بهتر است که بدانند اگر درنقشه نقطه اشکالاتی وجود دارد، دو گردنه مهم برای رسیدن به آمال و آرزوهای فلسطینی‌ها را پشت سرمی‌گذارد؛ تأسیس کشور و انتخاب بخش بزرگی از قدس شرقی عربی به عنوان پایتخت آن. اگر نقشه در گذر از این دو با شکست مواجه شد، بهترین چیزی که دولت امریکا می‌تواند از رهبران عرب انتظار داشته باشد سکوت آنها در مقابل نقشه و درخواست از فلسطینی‌ها برای همکاری با دولت امریکا در پایان بخشیدن به نگرانی‌هایشان باشد. دستیابی به همین هم دشوار است.
مسئله دیگری هم وجود دارد که دولت امریکا نمی‌تواند برای بهبود روند و فضایی که نقشه‌ را در آن ارائه می‌کند انجام دهد. با توجه به اینکه وضع کنونی به دلیل مخالفت فلسطینی‌ها مورد پسند نیست، چرا گامی برداشته نمی‌شود که نشان دهنده توجه به فلسطینی‌ها و اهمیت آنها باشد و آن گام هم عملی باشد؟ چرا مباحثات با رهبران عرب بر نقشه همچنین بر بسته‌های تشویقی برای تحقق ثبات در غزه و کرانه باختری تمرکز نمی‌شود؟
احتمال انفجار اوضاع در کرانه و غزه رو به افزایش است. در حالی که اوضاع در غزه اندکی بهبود یافت، وجود 16 تا 18 ساعت برق در شبانه روز، می‌توان آن را تا 24 ساعت ادامه داد و تأمین آب شرب و رسیدگی به فاضلاب و نیازهای اساسی دیگر را تضمین کرد. تأمین مالی برنامه کاری که نیکولای ملادینف نماینده ویژه سازمان ملل متحد در روند صلح تهیه کرد، تحولی در اوضاع غزه ایجاد نکرد، اما اساس جدیدی گذاشت و این احساس را بخشید که زندگی می‌تواند بهبود یابد و این موجب فشارهای مردمی بر «حماس» می‌شود تا باردیگر اوضاع را به انفجار نرساند و بر مشکلاتی که مردم غزه با آنها دست و پنجه نرم می‌کنند، اضافه نکند.
نیازها در کرانه باختری فرق می‌کنند، اما آنجا هم بحران مالی وجود دارد که موجب می‌شود رئیس عباس به تعهداتش عمل نکند و مالیاتی را که اسرائیل ماهیانه جمع آوری می‌کند و به دولت فلسطین تحویل می‌دهد، نپذیرد. کنیست اسرائیلی در ماه فوریه قانونی تصویب کرد که دولت اسرائیل را ملزم می‌ساخت، ماهانه مبالغی را که دولت فلسطین به خانواده‌های زندانیانی که علیه اسرائیلی‌ها مرتکب خشونت شده‌اند تخصیص می‌داد را از آن ارقامی که جمع آوری می‌کند و به دولت فلسطینی تحویل می‌دهد، کم کند.
باید اینجا به برخی حقایق اشاره کرد. دولت خودگران فلسطینی همچنان به کمک‌های مالی به آن خانواده‌ها ادامه می‌دهد به طوری که به آنها بر مخارج دیگر اولویت می‌دهد. اسرائیل نیز 6درصد یا معادل 11 میلیون دلار از مبلغ 187 میلیون دلاری که معمولا تحویل می‌دهد، کسر می‌کند. این بدین معناست که عباس ماهانه176 میلیون دلاری را که همچنان مجاز است نمی‌پذیرد، مبلغی که یک سوم بودجه دولت خودگردان را تشکیل می‌دهد. نتیجه نهایی آن بحران مالی در کرانه باختری است و دیر یا زود این مسئله به نتیجه‌ای منجر می‌شود و انفجار اوضاع در کرانه باختری نه تنها به بد شدن اوضاع در منطقه منجر می‌شود، بلکه بدون شک ایرانی‌ها از آن سوء استفاده خواهند کرد.
با این حال راه برون شدی وجود دارد. چرا دولت امریکا به طرف‌های اصلی عرب پیشنهاد نمی‌کند پیش رئیس عباس بروند و به او پیشنهاد کنند11 میلیون دلاری را که اسرائیل درمقابل پرداخت ماهانه176 میلیون دلاری کسرمی‌کند را جبران می‌کنند؟ شاید رهبران عرب به عباس بگویند او واقعا می‌تواند اسرائیلی‌ها را به چالش بکشد. اموالی را که به او تعلق دارند را بردارد با علم به این که آنها آن مبلغ را نمی‌توانند جبران کنند. می‌توانند برای سرپوش گذاشتن برآن به طور علنی اعلام کنند، اسرائیل حق ندارد اموال فلسطینی‌ها را نگه دارد و آنها آن بخشی را که اسرائیلی‌ها کم می‌کنند را جبران می‌کنند و موضع عباس به عنوان کسی که مسئولیت دریافت باقیمانده اموال فلسطینی‌ها برای تأمین نیازهای واقعی مردم را تأیید می‌کنند.(در این مرحله حدود یک میلیارد دلار در بانک‌ها وجود دارد و منتظرند تا فلسطینی‌ها آنها را تحویل بگیرند و این مبلغ می‌تواند بسیار آشکارا وضع فلسطینی‌ها را تغییر دهد).
شاید و هر چند به طور غیر مستقیم، صداقت دولت امریکا را برای فلسطینی‌ها نشان دهد. صداقتی که چیز چندانی از آن وجود ندارد و بتواند مانع از انفجار اوضاع شود. دولت امریکا برای جا انداختن و تبلیغ نقشه‌اش نبردی سخت در پیش رو دارد، اما اگر دولت امریکا تلاشی برای تغییر اوضاع کند، شاید گوش‌های شنوایی برای نقشه‌اش بیابد. و این درحال حاضر بهترین چیزی است که می‌تواند به آن امید داشته باشد.