رضوان السید
اندیشمند،نویسنده، دانشگاهی و سیاست‌مدار لبنانی و استاد تحقیقات اسلامی در دانشگاه لبنان
TT

میراث و مرده‌ریگ و تمدن

یک لبنانی مقیم استرالیا برایم نقل کرد همسایه لبنانی تبارش قبول نکرده خود و خانواده‌اش آزمایش «کرونا» بدهند و به مقامات بهداشتی گفته درمان شدن از ویروس در سنت «میراث» دینی‌اش وجود ندارد و مهم هوشیاری و توکل است! از او پرسیدم: مبتلا شد؟ گفت، مجبورش کردند خود و خانواده‌اش آزمایش بدهند و مبتلا نشدند! تا جایی که من می‌دانم در طول قرون گذشته هیچگاه به درمان شدن و دارو گرفتن نگاه منفی وجود نداشته حتی برای کسانی که شاهد شیوع وبا نبوده‌اند؛ پس این مرد اطلاعاتش درباره «میراث» ادعایی را ازکجا آورده؟!

شصت سال یا بیشتر ماهی نیست که مقاله، نامه، کتاب یا نظریه‌ای درباره ضرورت قیام علیه «میراث» فرهنگی و تمدنی و دینی و اخلاقی برای روشن شدن و روشنگری و آزاد شاختن عقل از قید و بندها برای ورود به تمدن و خورشیدهایش در پنهان‌ترین زوایای تاریک آگاهی و ناخودآگاه نخوانیم! دقیقا درهمین هفته دو مقاله از همکار صاحب نامی خواندم که عنوان یکی‌شان این بود:« العروی به دفاع خود از قطع ارتباط با میراث ادامه می‌دهد» و دومی با عنوان:« ما و میراث، چگونه می‌توانیم با اخلاق ازآن بگذریم؟» قصد مجادله با همکارم را ندارم که اندیشه استاد العروی را مدت‌هاست دنبال می‌کند، مانند دوست دیگری که اندیشه محمد ارکون را دنبال می‌کند. قلم‌ها خشک شدند و صفحات سیاه و دیگر فکرجدیدی درسرمخالفان یا دوستان میراث نمانده؛ خواه آن فکر مستند به اطلاعات، تمایلات، درکی مشخص یا تصویرپیشینی از روشنگری اروپایی باشد که ازما می‌خواهد برای رهایی از اوهام مرده‌ریگ و جمود آنها آن تفکر را بپذیریم!

در دهه پنجاه و شصت قرن پیش اسلام پژوهشان و پژوهشگران خاورمیانه در دو زمینه قلم‌فرسایی می‌کردند: پایان جامعه سنتی به سود مدرنیزم اجتماعی و سیاسی و: اسلام به کدام سومی‌رود؟ با این فرض که از سنت «گسسته» و حالا نگاه عموم متفکران و پیروانش در فرهنگ و سیاست... و دین  به کدام سمت می‌روند. با همه تحولات طوفانی نیمه دوم قرن بیستم، و تهدیدهای هولناک مانند تهدیدهای سه یا چهار دهه اخیر که پیروان و خود اسلام درمعرض آن قرارگرفتند، تو می‌توانی از استقلال الجزایر حمایت کنی بلکه در تأسیس جمهوری دریمن(با اینکه این بسیار خطرناک‌تر است) کمک کنی! اما تو نمی‌توانی به نام دین «مجاهدین» را راهی افغانستان کنی حتی اگر دراشغال روس‌ها باشد.

زمانی که درآن سال جادویی عجیب (1979) مظاهر«احیاء و بیداری»، رستاخیزگرایی و مهدویت در اسلام سردرمی‌آوردند، حمله به میراث و نهادن بارسنگین و مسئولیت‌ها و از دست دادن‌ها و جادوگری‌ها و بیداری‌ها و فعالیت‌های «جهادی» روبه افزایش بود. ادعا نمی‌کنم که «مجاهدین» عرب درافغانستان و دیگران تحت تأثیر حملات ارکون و همکاران و شاگردانش به میراث قرارگرفتند، آنها اصلا نمی‌فهمیدند که «مجاهدین» و اصحاب بیداری دقیقا مانند خود آنها هستند؛ یعنی علیه «سنت» یا تصویر خیالی که از آن دارند قیام کرده‌اند: نوگرایان خواستار اسلامی جدیدند و اصحاب بیداری و «مجاهدین» اسلامی(اصیل) می‌خواهند که به نظر آنها «سنت» ازآن منحرف شده است. در دهه هشتاد با استاد ارکون در قبرس دیدار کردم( که ما لبنانی‌ها و برخی عرب‌ها برای فرار ازجنگ‌های داخلی به آن کشور پناه می‌بردیم-نمی‌دانم حالا از سلطه گونه‌ای دیگر از «جهادی‌ها» برکشورهایمان به کجا پناه ببریم!) درباره یک نکته روش‌شناسی با هم بحث کردیم: مسئله اصالت یا (برگشت به ریشه‌ها) برای استفاده ازآن در «آزادسازی» میراث از سنت‌های کلامی و فقهی. به او گفتم: سنت به پایان رسیده است، آیا کتاب‌های ویلیام پولک و چمبرلین یاحتی صادق جلال العظم را نخوانده‌ای؟ آنچه امروز می‌بینیم و می‌بینی عصیانگرانی هستند مانند انقلابیون امریکای لاتین، از زیر یا بالای تاریخ به اصول برمی‌گردند و کتاب و سنت را آن طور که دلشان می‌خواهد می‌خوانند و نام‌های میراثی بر خود می‌گذارند که هیچ ربطی به آنها ندارند تا به طرفداران نزدیک بشوند و جمهور هم به دلیل خشونت و تفسیرهای عجیب‌شان از آنها زده شده‌اند: مرد، آیا «تاریخ گرایی» حتی با دشنام‌هایی که به جریان‌های چپش می‌داد تو را اثری برتو نداشته به طوری که تو را به دنبال کردن اسلام درتاریخ وادارد تا به آنجا برسیم که میراث را بفهمیم و بی هیچ قطع ارتباط یا محکوم ساختنی از آن بگذریم؟ به نظرمن شاگردانت که قصد دارند به طور مستقیم و بدون تأویل از رنسانس اروپایی تقلید کنند، از تو صریح‌ترند. ارکون رفت و تحقیقش را با عنوان «استحالة التأصیل/محال بودن اصالت» نوشت، اما همچنان (به دلیل زندگی‌اش در محیط‌های اروپایی و امریکایی که برایش آغوش بازمی‌کردند) اصرار داشت که این جایگاه روشنگران اروپایی مانند لایبنیتز، اسپینوزا، جان لاک و روسو است که دست به خوانش دوباره کتاب مقدس زدند، و می‌تواند مسلمانان را به سمت و سوی دیگری در بازنگری خوانش قرآن و خوانش غیرسنتی ببرد!

اطراف «جبهه» وقتی مشخص شد که در دهه هفتاد بی هیچ ابهامی خوانش‌های استراتژیک و تمدنی روابط اسلام و غرب آغاز شدند و اینکه روابط خصمانه است چون اسلام برخلاف سازندگان تمدن یهودی-مسیحی به دلیل عدم ورود مسلمانان به مدرنیزم «حاشیه‌‌ها» و مرزهای خونین دارد! بخواهیم یا نخواهیم؛ حملات «القاعده» و خواهران و فرزندانش در طول بیست سال فاصله میان 1998 تا2018 درآگاهی جهانی دلیلی قطعی برخشونت اسلام شدند که هیچ ربطی به میراث و سنتی که مستشرقان جدید و نوگرایان عرب ادعا می‌کنند ندارد! مسئله‌ای که هانتیگتون به من در بحثی که با او در الجنادریه ریاض درسال 2006 داشتم گفت.

نمی‌دانم استاد العروی که ازنظر من بزرگ‌ترین متفکر زنده حال حاضر جهان عرب است آیا همچنان بر قطع رابطه با میراث اصرار دارد؟ او معمولا درباره گذشتن صحبت کرده و کتاب‌هایش اخیرش از «السنة و الاصلاح/سنت و اصلاح» چنین نشان نمی‌دهند. اما آنچه من یقین دارم این است که مشکلات میراث و سنت درحقیقت مسائلی تمام شده‌اند و باید درآگاهی هم تمام بشوند. یک تاریخ فرهنگی است همان طور که دیگر ملت‌ها تاریخ‌شان را می‌خوانند. مائو تسه تونگ با میلیون‌ها قربانی نتوانست با انقلاب فرهنگی‌اش چینی‌ها را مجبور به بریدن از گذشته‌شان وادار کند. اما سی سال پیشرفت اقتصادی و ثبات سیاسی فشرده تغییر داد و تصحیح کرد و افق‌هایی برگذشته و حال و آینده گشود.

بحران‌های بزرگ و شکاف‌هایی در دین و جامعه و آگاهی برخاسته از نابسامانی‌های کنونی اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی داریم. نه در تمدن و نه در میراث دینی و فرهنگی‌مان اشکالی وجود ندارد، تفاوتی نمی‌کند با اخلاق یا بدون اخلاق درآن تأمل کنیم! حکومت ملی دارای حاکمیت درست و بازگرداندن آرامش به دین؛ این دو مسئله مشکلات میراث و حال حاضر را حل می‌کنند.