با رسیدن انتخابات ریاست جمهوری امریکا به مراحل پایانی خود، یکی از پرسشهایی که ذهن بسیاری را در خاورمیانه به خود مشغول ساخته مربوط به رابطه دو نامزد با خاورمیانه است و اینکه کدام یک از آن دو برای کشورهای منطقه بهتر است، دونالد ترامپ یا جو بایدن؟
در ابتدا میتوان با قطعیت گفت که طرح پرسش و توقع پاسخ تا حدودی مشخص به معنای انتخاب میان سیاه و سفید -اگر بتوان گفت- درحقیقت نوعی سطحی سازی است که مناسب تعامل با کشور بزرگی همچون ایالات متحده و توانها و استراتژیها آن نیست حتی اگر تمایز واقعی روشنی میان دیدگاه دو نامزد درباره اکنون و آینده این قطعه جغرافیایی همیشه شعلهور در نگاه نامزدها وجود میداشت.
اما تحلیل سیاسی عمیق صحنه شاید ما را به جستوجو در رابطه ایالات متحده با خاورمیانه بکشاند و اینکه آیا اینجا هنوز برای واشنگتن اهمیت دارد و به همین دلیل به فکر مشارکتهای بیشتر و حضور است یا اینکه این منطقه درخشش و شایستگی خود را از دست داده و به همین دلیل امریکاییها تصمیم قاطع خود را گرفتهاند که ازآن خارج بشوند؟ نمیتوان پاسخ قانع کنندهای به این پرسش داد مگر در پرتو بازخوانی اهداف حقیقی امریکا در منطقه از زمان پایان جنگ جهانی دوم که در دو هدف قطعی نمود یافت:
اول: تأمین منابع نفتی، به خصوص از کشورهای خلیج عربی و عبور امن آن تا رسیدنش به اروپا و ایالات متحده.
دوم: محافظت از امنیت و ایمنی اسرائیل و تضمین برتری نظامی آن به عنوان نوک پیکانی که از جنوب تا شمال شرقی منطقه اتحاد جماهیری شوروی گسترده بود و درنظر گرفتن آن به عنوان پایگاه پیشرفته برای خدمت به مثلث سرمایهداری سنتی(امریکا-اروپا-ژاپن).
درباره نقطه اول میتوان گفت که نفت خلیج دیگر اهمیت گذشته را ندارد و اسرائیل قادر به محافظت از خود بدون کمک امریکا میباشد.
گواه براین مسئله این است که در ظاهر میتواند درست باشد؛ اما با تغییر ژئوپلتیک جهان و با درنظر گرفتن نفوذ روسیه که با قدرت به خاورمیانه برمیگردد و همزمان گسترش نفوذ چینی که به دنبال مناطق جدید برای مرکز قطب جهانی قطعی و در راه -یعنی پکن- واشنگتن میداند که مناطق نفوذش در جهان با خطر مواجه میشوند اگر به این یا آن شکل از خاورمیانه عقب نشینی کند.
علاوه براین چشمههای وسوسه برانگیز بزرگ جوشان منطقه این بار گاز طبیعی با خود دارند، عنصری که شاید در دهههای آینده از نفت اثرگذارتر باشد. همین موجب میشود تخلیه منطقه از حضور نفوذ امریکایی را مسئلهای شبه محال میسازد.
خردهای اندیشورز که پشت سر دو حزب ایستادهاند و دو نامزد را راه میبرند کاملاً این حقایق را میدانند و به همین دلیل اهمیت این منطقه بر ترامپ و بایدن پنهان نیست حتی اگر هرکدامشان راه متفاوت از دیگری را در پیش بگیرد، یعنی هر مسئله در نهایت منجر به مقایسههای عقلانی و با ابزار متفاوت روی میدهد درحالی که هدف اصلی همان حفظ قبضه امریکا درمنطقه است، یک بار آهنین و عریان و یک بار دیگر پوشیده با دستکش حریر. هرچه باشد حقیقت این گفته را ضروری میسازد که پیروزی بایدن به معنای این خواهد بود که ما با دور فاجعه بار سوم ریاست جمهوری سابق باراک اوباما قرار خواهیم گرفت؛ شاید همه بدانند و برکسی پنهان نیست که بایدن هیچ وقت توان ارائه ابتکار عمل یا چشم انداز خلاقانه در دو سطح داخلی و خارجی ندارد.
فاجعهبار بودن دیدگاه بایدن برای «خاورمیانه» در این نمود مییابد که او مرد برخی افراد نفوذی در وزارت خارجه امریکا از طرف گروههای اسلام سیاسی خواهد بود، مسئلهای که درایمیلهای هیلاری کلینتون کاملا روشن و جدی دیده میشوند که چند روز پیش لو رفتند.
در این راستا، همه تلاش دونالد ترامپ برای بزرگنمایی خطر این گروهها در امریکا و خاورمیانه در طول این چهارسال گذشته کاملا برباد خواهد رفت.
بایدن قطعاً به فلسفه رهبری پشت پرده برمیگردد، مسئلهای که بر اوج گیری درگیریها در منطقه میافزاید؛ حتی تشویق کننده درگیریهای بیشتر میشود از جمله آنهایی که اوباما در طول ریاست هشت سالهاش به سرانجام نرساند دوباره به سطح برمیگردند.
در صورت آمدن بایدن فاجعه بزرگ این است که مرد-براساس اظهاراتش- از دولتش طناب نجاتی به ملاهای تهران تقدیم میکند با احیای دوباره توافق هستهای، مسئلهای که ما را به این پرسش میکشاند: این به چه معناست؟
در حقیقت این تضمین کننده توسعه طلبی ایران با دیدگاه استبدادی در خاورمیانه و تقویت جنگها و نمایندگانش در خاورمیانه از یمن تا عراق و از سوریه تا لبنان خواهد بود علاوه بر مقاصد دگماتیکی آشکارا درباره نفوذ خود در افریقا که از اعلام آنها ابایی ندارد.
پیروزی ترامپ به معنای عکس همه اینها خواهد بود؛ بلکه تقویت کننده دستآوردهای ویژه دوره اول ریاست جمهوریاش خواهد بود. معمولاً آنچه برای نمونه شاهد آن هستیم، درنظر گرفتن گروه «اخوان المسلمین» به عنوان یک گروه تروریستی است. همچنین دیدگاهش درباره صلح در خاورمیانه که با کاسته شدن از بازتولید تاریکی و تاریکی مسلکان رادیکال به معنای منفی کلمه تقویت میشود؛ همانهایی که یکباره برقدرت جست زدند پیش ازآنکه کنار زده شوند.
پیروزی ترامپ به معنای شکست طرح خاورمیانهای ایران صفوی و رویارویی ریشهای با تندروی ملاها در منطقه و خاموش شدن شانس شعلهورساختن خاورمیانه و تهدید مردم آن با تروریسم عریان و جا افتاده ایرانی بیشتر است.
طبیعت به خاورمیانه جایگاه و موقعیت جغرافیایی بخشیده که آن را در تاریخ قلب جهان ساخت و به همین دلیل برمردم این منطقه لازم است به اهمیت وزنهای که در دست دارند فکر کنند و جسارت انجام ابتکار و آغاز کردن را داشته باشند که میتواند به ملتهای منطقه خدمت کند و براین اساس خوانش رابطه با واشنگتن نباید به هیچ وجه از سوی بایدن یا ترامپ و با رسیدن به زمین و دریا و آسمان ما باشد؛ بلکه باید از ما و با آنچه داریم باشد و آنچه میتوانیم از طریق گشودن درها به روی دیگران انجام دهیم؛ با مشارکتی که عقل و نقل برآن حاکم باشد بی هیچ شرم یا نگرانی و احساس خودکوچک بینی.