در آستانه کشته شدن دانشمند هستهای ایران محسن فخری زاده شایع شد که قاآنی فرمانده سپاه قدس و جانشین سلیمانی به عراق و لبنان سفرکرد و از میلیشیای مسلح وابسته به ایران در دو کشورخواست: خوشتنداری کنند و به دو دشمن، ایالات متحده و اسرائیل تعدی نکنند، تا برای شروع جنگی علیه ایران و متحدانش در منطقه طی دوماه باقیمانده از دوره ریاست ترامپ بهانه به دست آنها ندهند. از جهتی نیمی از تعداد سربازان خود از عراق و افغانستان را خارج میکند و با موافقت و مشارکت دوگانه شیعه مذاکراتی برای ترسیم مرزها بین لبنان و اسرائیل آغاز میکند. از جهتی دیگر فخری زاده را پس از سلیمانی میکشد. پس از آتشسوزیها در نهادهای نظامی و امنیتی و مراکز انرژی در داخل ایران، حملات اسرائیلی به مراکز ایران و «حزب الله» در سوریه افزایش مییابند تا حملات شبه نظامیان عراقی به منطقه الخضراء و نیروهای ائتلاف ازسرگرفته شوند و حملات حوثیها در یمن و به پادشاهی سعودی و در دریا و خشکی و هوا افزایش یابند.
دو مسئله در اینجا معنا مییابند: اینکه نسبت دادن هرگونه حملاتی(حتی در داخل ایران) به اسرائیل افزایش مییابد، این درکنار پذیرش همه اطراف که میان دو طرف امریکایی و اسرائیلی همآهنگی کامل وجود دارد. مسئله دوم آرام ماندن جبهه میان «حزب الله» و اسرائیل است با وجود اینکه حزب پس از جنگ سال 2006همیشه از «اصول درگیری» سخن میگوید که دو طرف رعایت میکنند. آیا «اصول درگیری» تنها برجبهه جنوبی لبنان تسری مییابند یا اینکه «اصول درگیری» بین ایران و ایالات متحدهاند براین اساس که شبه نظامیان حزب بخش اصلی سپاه قدس ایرانیاند؟
بگذار در جبههای دیگر یا خاکریزی دیگر از خاکریزهای جبهه تأمل کنیم. آخرین جلسه گفتوگوها برسر ترسیم مرزها به بعد از رفتن ترامپ موکول شد، اما مقامات دولت ترامپ از سه مسئله خطرناک سخن گفتند: قطعنامه شماره1701 سازمان ملل در خصوص امنیت جنوب لبنان اجرا نمیشود چون نیروهای «حزب الله» آزادانه در جنوب لیطانی تردد میکنند، یا اینکه مأموریت نیروهای بینالمللی درآنجا تغییر کند به طوری که فعالتر بشوند، یا اینکه باید به راه حل دیگری اندیشید. راه حل دیگر یعنی خارج ساختن نیروهای بینالمللی و اگر ایالات متحده نتواند دیگران را قانع سازد چون قطعنامه بینالمللی است، مشارکت در تأمین هزینه اجرای قطعنامه را متوقف میسازد، درحالی که کمکهای آن کشور یک سوم یا بیشتر را شامل میشود! مسئله دوم اینکه امریکاییها برای اولین از تجدیدنظر در تخصیص کمکها به ارتش لبنانسخن میگویند که ازسالهای طولانی به میزان سالانه صدها میلیون دلار برای آموزش و تأمین سلاح هزینه میشد. علت هم شک و شبهه دستگاه اطلاعاتی امریکا در تسلط حزب بر تصمیمات ارتش و شکست امریکاییها با وجود ملاحظات مستمر آنها برای اثرگذاشتن جهت تغییرآن است. مسئله سوم: ادامه فشار امریکاییها بربانکهای لبنان، بانک مرکزی و طبقه سیاسی است با انگیزه ارتباط دادن همه این اطراف به آلودگی به فساد به سود «حزب الله» است. روشن است که بانک مرکزی به دلیل تهدید ذخایر آن بسیار بحران زده است و بانکهای لبنانی که ازیک سال پیش پولهای سپردهگذاران را بلوکه کردهاند، امریکاییها قصد دارند از15 بانک بزرگ برای مشارکت در حمایت مستقیم یا غیرمستقیم از حزب از سال2004 حسابرسی کنند. امریکاییها فهرستی از افراد صاحب نفوذ طبقه سیاسی تهیه کردند تا آنها را به تدریج تحریم کنند که تاکنون برخی نامهای پرسرو صدا و در رأس آنها جبران باسیل داماد رئیس جمهوری و رئیس گروه نمایندگان پارلمان لبنان آشکار شدهاند. اگر این سه مسئله هرچند به تدریج اجرا شوند، به خصوص بند ارتش و بانکها، نظام و صدها هزار شهروندی که اموالشان بلوکه شده و تباه میشوند خفه خواهند شد.
این است جزئیات فشارهایی که بین دولت ترامپ و ایران و متحدانش در منطقه رد و بدل میشوند. اما پس از سال 2006 این اولین باراست که طرف امریکایی به شکل قوی برتری مییابد به گونهای که واکنش ایرانی چندان به چشم نمیآید یا بیاثراست. به خصوص اینکه فشارهایی که در داخل ایران روی میدهند(انفجارها و آتشسوزیها، ترور فخری زاده دریک عملیات پیچیده بدون حضور انسان آنگونه که ایرانیها میگویند!) میلیشای ایران در گوشه و کنار عراق یا یمن با موشک، پهپاد یا کاتیوشا پاسخ میدهند!
همه جبههها به ضرر ایران شکل گرفتند: میلیشای عراقی ناچار از کشتن و انتخابات هستند، و کشتن موجب افزایش نفرت ازآنها میشود و انتخابات چندان امیداوارکننده نیست و اکثریت مردمی ضد آنهاست. در سوریه همه مردم علیه ایراناند و سلاح علیه آنهاست که اسرائیل نابودی سلاح را به عهده گرفته است. درلبنان دوگانه شیعه همدست شدهاند، اما نظام میان فساد و کشیدههای امریکایی رو به نابودی میرود و سقف برسر همه آنها و البته شیعه خراب میشود. در یمن جز گریفیت دیگر کسی تاب و تحمل حوثیها را ندارد و اگر یمنیهای شمال و جنوب همدست بشوند، با کمک نیروهای ائتلاف میتوانستند استانهای مرکزی را آزادسازی کنند و تعز را از محاصره بیرون سازند و اب را به دست بگیرند و توافق استکهلم را برای رسیدن به راه حل سیاسی نجات دهند. آخر اینکه ایرانیها به دلیل ترس از وحشت پاسخ، دیگر نمیتوانند آزادانه«حماس»، «جهاد» و «حزب الله» را به خدمت بگیرند.
آیا منطقه به سمت جنگ میان ایالات متحده و اسرائیل از طرفی و ایران و میلیشاهای آن از طرف دیگر میرود؟ به احتمال زیاد نه، چرا که جبهه امریکایی-اسرائیلی بدون جنگیدن به خواستههای خود میرسد. و چون ایرانیها بسیار صبوری کردند نمیخواهند با جنگی خطر کنند که نمیتوانند نتایج آن را تضمین کنند و از طرفی به تخفیف فشارها در دوره بایدن امید بستهاند.
پس منظور ما از درگیری مسالمتآمیز چیست؟ ایرانیها در دوره بایدن در سه پرونده اقدام به درگیری مسالمتآمیز میکنند: پرونده هستهای، پرونده موشکهای بالستیک و پرونده نفوذشان در عراق، سوریه، لبنان، یمن و غزه!
جهان عرب نیز در دوره بایدن اقدام به درگیری مسالمتآمیز خواهد کرد. آنها جهان را در نگرانی «هستهای» همراهی میکنند و نیاز زیادی به فشار برآن نیست. در ترس و نگرانی بالستیک با اروپاییها همراهند و باید فشارهای قوی برآن وارد ساخت به خصوص که بالستیکها کالایی رایجاند و با کمبود روبه رو نمیشوند. اما بیشترین کاربرد درگیری مسالمتآمیز عربها در آزاد ساختن پنجاه یا شصت میلیون عربی است که ایران کشورها، ملتها و عمق استراتژیکشان در زمین و دریا را به خدمت میگیرد. هرکشوری از کشورهای منطقه نفوذ ایران ویژگیهای خود را دارند. اما عربها میتوانند ابتکار عمل را درآنها به دست بگیرند. آنچه میان سعودی و عراق روی داد امیدبخش است و همچنین آنچه در لیبی با همکاری سازمانهای بینالمللی اتفاق افتاد.
در پرونده فلسطینی نیز ممکن است جایی برای درگیری مسالمت آمیز وجود داشته باشد. چهار کشورعربی وجود دارند که با اسرائیل معاهدههای صلح وجود دارد و دوتای آنها از کشورهای حلقهاند. برخی ناظران اخیراً شاهد دیدارهایی میان رؤسای کشورها بودهاند. ترامپ به اسرائیل چیزهای زیادی داد که به ضرر فلسطینیها و سوریه بودند. آیا کشورهای عضو جبهه صلح نمیتوانند برای قدس، المسجد الاقصی و راه حل دو کشور فشار وارد کنند؟