امیر طاهری
TT

تهران باید بپرسد: بعد چه؟

در داستان «هزار و یک شب» هر سه فرمانروای سرندیپ یک میل مشترک‌ دارند: به همه آرزوها با یک بار تاس انداختن برسند. در حقیقت چنین میلی به جهان داستان شرق محدود نمی‌شود. و در سراسر تاریخ چه بسیار حوادث فاجعه آفرین و مضحک و برخی هم آمیزه‌ای از تراژدی و کمدی که از زهدان این رؤیا بیرون نیامده‌اند.

نوظهورترین رؤیای «یک تاس انداختن» را این روزها می‌توان در تهران دید، جایی که سران جمهوری اسلامی تلاش می‌کنند نسخه‌ای تراژیک و یک نسخه مضحک از این رؤیا ارائه کنند.

در واکشن به کشته شدن ژنرال قاسم سلیمانی و سرتیپ فخری زاده، «متفکران» نظام وعده «انتقام» دادند و به این اشاره کردند که این را می‌توان از طریق زدن ضربه‌ای ویرانگر به «دشمن» محقق ساخت.

از جهتی دیگر روزنامه «جوان» که منعکس کننده دیدگاه‌های «سپاه پاسداران» ایران است، اصرار دارد که بگوید، بیش از این عقب انداختن انتقام با حکمت همخوانی ندارد و «دشمن» را می‌توان با یک ضربه شکست داد تا برای همیشه نتواند کمر راست کند. نیاز به گفتن نیست که وقتی خمینی‌منشان سخن از «دشمن» می‌گویند، منظورشان ایالات متحده، «شیطان بزرگ» و متحد آن اسرائیل است. کار به جایی رسید که فیلسوف خمینی‌مسلک رحیم پور ازغدی گفت، اگر از او خواسته شود آمادگی دارد همان ضربه ویرانگر را وارد ‌سازد.

از جهتی دیگر، دبیر سابق شورای عالی امنیت ملی ایران سعید جلیلی گفت، جمهوری اسلامی هشت سال پیش به پیروزی زدن یک ضربه مهلک نزدیک شد، اما به دلیل منازعات داخلی آن را از دست داد.

همیچنی دکتر حسن عباسی ملقب به «کسینجر اسلام» اظهار داشت، « یک تاس انداختن» استراتژی آرمانی در «جهاد برای محو اسرائیل از روی نقشه و به دنبال آن ویران کردن ایالات متحده»است.

سردار حسین سلامی«فرمانده سپاه پاسداران» ایران با او هم نظراست و با این ادعا از او فراتر رفت که «هزاران گردان» آماده برای انجام هجوم«آرماگدون» است؛ یعنی نبرد نهایی حق و باطل درآخرالزمان.

وزیر سابق دفاع سرتیپ حسین دهقان که اکنون نامزد ریاست جمهوری است، گفت محو اسرائیل از روی نقشه از همان ابتدای انقلاب اسلامی هدف بود. گفتنی است دهقان یکی از «دانشجویان»ی است که نوامبر سال 1979 به سفارت امریکا در تهران یورش بردند. دهقان اظهار داشت، او باور دارد به گروگان‌ گرفتن امریکایی‌ها نشان داد سیاست «یک ضربه» در ناکارآمد ساختن «دشمن» چقدر اثرگذاراست.

حتی غلام اسماعیلی، سخنگوی قوه قضائیه اسلامی با پیشنهاد « نابودی ایالات متحده و اسرائیل» با یک ضربه، به کارشناسان استراتژیست پیوست.

با این حال، طرح واقع‌گرایانه‌تر «یک بار تاس انداختن » از روزنامه کیهان که بیانگر نظرات رهبر علی خامنه‌ای است عنوان شد. در سرمقاله‌ای با عنوان «تأخیر نابخشودنی»، این روزنامه نوشت، «یک ضربه» باید به شکل طوفان درهم کوبنده موشک‌ها بر بندر حیفای اسرائیل باشد. این روزنامه تأکید کرد، این حمله نباید صرفاً هجومی نمادین باشد بلکه باید موجب ویرانی بسیار بشود و قربانیان زیادی بگیرد. گفتنی است که اینجا حیفا به عنوان یک هدف دارای جذابیت‌های بسیاری است چرا که گذشته از اینکه در اسرائیل است مرکز بهائی‌هاست، که ملاها در طول دو قرن از آنها کینه به دل دارند.

همچنانکه در طول تاریخ، استراتژی « آخرین تاس انداختن» استراتژیست‌های خبره‌تر از خامنه‌ای و سلامی را فریب داد. برای نمونه سال 54 پیش از میلاد، مارکوس لیسینیوس کراسوس که عضوی سه‌گانه حاکم در رم بود، مجلس سنا را متقاعد ساخت تا به او اجازه دهند به شرق برود و امپراطوری پارت را با یک ضربه نابود سازد. و در عمل، ارتش بزرگی با هدف زدن این یک ضربه نابود کننده تدارک دید تا رم را از آخرین دشمن خطرناک خلاص سازد و همزمان خزانه آن را پر از غنیمت و اموال غارت شده کند، اما انداختن آخرین تاس علیه او برگشت و کراسوس روز 9 ژوئن در یکی از درگیری‌ها در شهر کارای کشته شد.

همین طور ناپلئون بناپارت هوس کرد فکر «آخرین تاس انداختن» را به نمایش بگذارد و موجب شعله‌ور شدن جنگ لوبک درسال 1806 شد که با هدف نابود ساختن «دشمن» پروسی برای همیشه روی داد.

واقعاً روز 6 نوامبر پیروز جنگ شد و بزرگ‌ترین فرمانده پروسی گرهارد بلوچر را خوارساخت. با این حال پروسی‌ها پس از نه سال این بار با اتحاد با انگلیس و روس برگشتند تا امپراطوری ناپلئونی را نابود کنند و او را به تبعید بفرستند.

بلوچر در واترلو برگشت و خنده آخر از آن او بود.

همچنین ناپلئون تلاش کرد «انداختن تاس آخر» را علیه روس‌ها تجربه کند و موفق شد مسکوی پایتخت را به آتش بکشد، اما این بار باز نرد علیه او پرت شد و ارتش بزرگش ناچار شد پس از تحمل خسارت‌های سهمگین، خوارترین عقب‌نشنی تاریخ را انجام دهد.

سال 1941 آدولف هیتلر تلاش کرد سیاست «انداختن آخرین تاس» را در «عملیات بارباروسا» انجام دهد که شاهد سریع‌ترین پیشروی بزرگ‌ترین قدرت نظامی در تاریخ بود. پیش از آنکه استالین بتواند آخرین جرعه‌ شیشه ودکا را بنوشد، ژنرال فردریش وان پاولوس به دروازه‌های قفقاز رسید. با این حال همه ما می‌دانیم پاسخ سئوال«بعد چه» چه شد، که هیتلر و پیروانش از خود نپرسیده بودند.

در چنین روندی، فرماندهی عالی نیپون نیز با دست زدن به حمله علیه پرل هاربر در روز 7 دسامبر 1941 فراموش کردند از خود بپرسند:«بعد چه؟». «تنها تاس انداختن » این بار برای بیرون کشاندن ایالات متحده از رقابت برسر رهبری جهان و تبدیل هاوایی به «کابان» منطقه اقیانوس آرام بود(واژه‌ای ژاپنی به معنای مرکز پلیس محلی است).

باردیگر قطعه نرد به شکلی متفاوت از آنچه امید می‌رفت افتاد.

درماه مه 1967 نقش رئیس جمهوری عبدالناصر برای برانگیختن جنگی که نیازی به آن نبود، افتادنش در تور توهم « انداختن آخرین تاس» بود بی آنکه از خود بپرسد: «بعد چه؟».

در محدوده‌ای کوچک‌تر، گروه «القاعده» همان استراتژی را در حملات 11 سپتامبر به کار بست، در زمانی که رهبر آن اسامه بن لادن امید به « بیرون راندن امریکایی‌ها برای همیشه» داشت، همان کاری که مجاهدین با شوروی کردند.

و باز جوان پولدار نازپروده صاحب ایدئولوژی بیمار فراموش کرد از خود بپرسد:«بعد چه؟».

از سویی دیگر، ای ام فورستر در کتابش پیرامون چگونه نوشتن رمان به کسانی که می‌خواهند نویسندگی ادبی را به عنوان حرفه درپیش بگیرند، توصیه می‌کند همیشه از خود بپرسند:«بعد چه؟»، پیش از آنکه دست به آفرینش حلقه جدیدی در زنجیره روایتگری بزنند.

از طرفی دیگر، فرد می‌تواند پرسش درست را پیش بکشد و با این حال شاید به پاسخ‌های نادرست برسد. این دقیقاً همان چیزی است که برای سردبیر «کیهان» اتفاق افتاد که به حمله به حیفا ترغیب می‌کند؛ او نوشت با توجه به اینکه جمهوری اسلامی «همه پایگاه‌های امریکایی را در تیررس سلاح خود دارد، امریکایی‌های بزدل به هیچ حمله ویرانگری به اسرائیل پاسخ نمی‌دهند». اگر چنین کردند، به گفته او، تهران می‌تواند« موشک‌هایی به پایگاه‌های امریکایی در عراق، امارات متحده عربی، مقر ناوگان پنجم دریایی امریکا در بحرین، مرکز فرماندهی درقطر و پایگاه‌های امریکا در بخش عمانی شبه جزیره مسندم شلیک کند». سرمقاله نویس کیهان می‌افزاید ایالات متحده در همان ترس خود سنگرمی‌گیرد و تن به هرهجومی می‌دهد.

و اکنون اجازه بدهید امیدوار باشیم که مغزهایی با هوشی بالاتر در تهران وجود داشته باشند که خود را در چنین فاجعه‌ای نیفکنند بی آنکه از خود بپرسند:«بعد چه؟».