خانههایی که نام زنانه دارند برایم تأمل برانگیزند. شاخههای یاس و قرمزی آتشین نماشان را پوشانده و پشت پنجرههاشان آغوشها و رازهایی را پنهان میکنند. همیشه هم تک نخلی در باغچه خانه ایستاده، آیا این حقیقی است یا ساخته خیال عراقی؟ پردههای سفید شفاف گلدوزی شده اما برای کامل کردن صحنه میآیند. این «ویلای پالوما» در موناکواست. شاید دختر پیکاسو اینجا ساکن شده؛ همانی که درنگاه تیز به پدرش رفت و نه در استعداد. امضایش را پای تابلوهای نقاشی نکاشت بلکه روی شیشههای عطر گذاشت.
شهرداری موناکو این ملک تک را برد و آن را موزه هنرمدرن ساخت. به تو میگویند، پالوما از اینجا نگذشته و این نام را مالک سابق آن بئاتریس سابینا برآن گذاشت. سال 1983 با مرد ثروتمند ایتالیایی رابرت هدسون ازدواج کرد. خانه قدیمیاش را رها کرد و همسر جدیدش این ویلا را برایش خرید که در اشرافیترین نقطه شاهزاده نشین مرفه قراردارد. پس از مرگش، بنا بین چند مالک دست به دست شد. درجنگ جهانی دوم آسیب زیادی دید. درنهایت به موزه تبدیل شد.
جهانگردان پولدار به مونته کارلو میآیند تا روی میزهای رولت قماربازی کنند. سری به بانکهایش میزنند تا خیالشان از سپردههای محرمانهشان آسوده شود. رؤیا پردازان در جستوجوی شبح گریس کلی به سمت آن میآیند. ستاره امریکایی که به دستور عشق از افتخارات هالیود دست کشید. پرنسس شد، اما نوار زندگیاش درحادثه رانندگی قطع شد. برای رؤیاسازان دریاهای ماجراجویی دختر زیبایش کارولین را برجای گذاشت.
باید مقداری فرهنگ داشت تا میلیاردها دلار گرفتار در موناکو را بتوان تزکیه کرد. و این هم «ویلای پالوما» است که خبر از نمایشگاه شیمابوکو میدهد. هاتف دعوت کننده کیست؟ هنرمندی ژاپنی که نام جالبی برای نمایشگاهش انتخاب کرد:« همراه با پری 165 متری سفرمیکنم». چطور یک پری از شرق آسیا تا آبهای خاورمیانه شنا کرد؟ حضور نداشت تا این پرسش را بشنود. «کرونا» او را از مراسم افتتاحیه محروم ساخت. برنامه چندین بار عقب افتاد به امید... و سایه ویروس از روی سرما کم نشد. به سبک برخی نشستهای عربی، نمایشگاه با افراد حاضر افتتاح شد.
شیمابوکو سفر و چرخیدن در سواحل جهان را دوست دارد. صدفها و تکههای چوب و سفال و هستههایی را که دریا پس میاندازد جمع میکند. آن طور که دوست دارد میتراشد یا روی آنها نقاشی میکشد و زندگی دیگری به آنها میبخشد. سفر دغدغهای است که در جانهای جستوجوگر فضاهای مختلف، دیدار با انسانهایی که با زبانهای عجیب سخن میگویند و ماجراهایی که امیال هنری و ادبی را غنا میبخشند، خانه میکند. به همین دلیل شیمابوکو به کارتجسمی بسنده نمیکند بلکه مینویسد و عکس میگیرد و فیلمهای کوتاه میسازد. آثارش را به سبک شعرای حماسهسرای قدیمی سامان میدهد. سواحل را در روزهای آفتابی میکشد و در کمین ساعتهای دلچسب سرشار از رمز و راز مینشیند. شبهای مهتابی را از یاد نمیبرد وقتی که پریهای دریایی بیدار میشوند؛ موجودات افسانهای نیمی زن و نیمی ماهی.
در کیوشو، سومین جزیره بزرگ ژاپن پیرزنها درباره اسطوره ماهی به طول 165 متر میگویند. هنرمند داستان را شنید و طنابی به همان اندازه خرید. طناب را درهمه سفرهای دریایی و زمینی با خود برد. دور کمر کره زمین پیچید. سالها ساکن سان فرانسیسکو و بعد برلن شد و برگشت تا درآغوش خانواده در جزیره اوکیناوا ساکن شود. میگویند هنرها دیوانگیاند یا برعکس. اما شیمابوکو خود را قانع ساخت، این طناب که به موناکو رسیده گذشته و اکنون را به هم نزدیک میکند، رؤیاهای همه بشر را به هم نخ و سوزن میکند. شاید جدل کردن با هنرمند بی فایده باشد. او به این ایمان دارد که طناب بلندش پری را برایش میآورد. چرا سخن صاحبان رؤیاهای شیرین عذاب دهنده را باور نمیکنیم؟ اکنون آن را میبینم که به سمتش شنا کنان میرود.