در دو دهه گذشته مؤسسههای دینی(سنی) رو به کسب شایستگی و ساماندهی خود برای رویارویی با مسائل پیچیده هویت و شعلهور شدن آتش تندروی و تروریسم به نام دین یا ادعای اخلاص در راه آن ساختند. تندروی و افراطگرایی که با افزایش گرایشهای دینی و توجه به پوشش منجر به ظهور اسلام سیاسی گشت، موفق شد آن رادیکالیزم جنایتکارانه را راه بیاندازد. اسلام سیاسی بر پرچمهای سخنرانی، انتخاباتی و تبلیغاتی خود این شعارها را داشت؛ اسلام راه حل است و اجرای شریعت؛ اگرهم از راه حکومت ملی نباشد؛ از طریق کنار زدن آن همانگونه که در انقلاب ایران روی داد. وقتی که دراین یا آن موفق نمیشود، رو به تلاش برای ویران ساختن نظامهای جهانی و تخریب جوامع و کشورها در جهان عرب و جهان اسلام میبرد یا میبرند.
مؤسسههای دینی یا باقیمانده آنها- برای مدتی طولانی ضعیف و به حاشیه رانده شده بودند- درراه ساماندهی خود گام برمیدارند؛ ازیک جهت برای مقابله با تفرقه دینی و از جهتی دیگر برای بازگرداندن روابط سالم و درست با جهان دیانتها و فرهنگهایی که افراطگرایی تروریستی آنها را دربرابر اسلام و مسلمانان قرارداد. در اینجا میتوانم به دهها ابتکار عمل، بیانیه، سند و همایش اشاره کنم که همگی به دنبال بازسازی گفتمان دینی یا تغییر آن و رقم زدن مشارکتها با ادیان جهان هستند. از جمله میتوان به این موارد اشاره کرد:«پیام عمّان و سخن یکی است»(2002-2007)، «ابتکار عمل ملک عبدالله بن عبدالعزیز برای گفتوگوی ادیان و فرهنگها»(2007)، بیانیههای الازهر درباره حکومت مدنی و آزادیهای سیاسی از زمان انقلاب مصر درسال 2011 سپس سال 2014 همایشهای الازهر علیه افراطگرایی و کمک به حکومت ملی و محقق ساختن شهروندی و فعالیت از طریق شورای حکما که در ابوظبی در کشور امارات آغاز شد تا برسیم به مراحل متعدد تا سند برادری انسانی که شیخ الازهر و پاپ فرانسیس روز 4 نوامبر2019 در ابوظبی امضا کردند. خط دیگری از ابوظبی نیز آغاز شد از طریق «همایش تقویت صلح» به ریاست شیخ عبدالله بن بیه که سندها و مشارکتها و بیانیههایی در باره تسامح و آشنایی و رویارویی با افراطگرایی و استناد به «کتاب المدینه» و دوره آن در حمایت از حکومت ملی مبتنی بر شهروندی و حقوق(مراکش2017) و « میثاق عهد فضول جدید»(2019) درهمان سال(2019) ارتباطات جهان اسلام در مکه مکرمه :«بیانیه مکه برای شهروندی فراگیر جهانی» را صادر کرد.
چرا همه اینها را برشمردم؟ این کار را میکنم تا بگویم نهادهای دینی عربی و اسلامی( و البته با حمایت حکومتها) دست به تلاشهای بزرگی زدند؛ اول برای رویارویی با تندروی و تروریسم سپس برای تغییر گفتمان دینی و ارائه چهره جدید از اسلام به جهان. اما ما در اندک سالهای آینده وارد مرحله جدیدی میشویم که نه فعالیتهای مؤسسهها و نه اقدامات امنیتی جهان کافی نیستند. تروریسم بی شک به پایان نرسیده است، نه تنها نگاهی به اردوگاه « الهول» بیاندازیم بلکه نگاهی به حوادث «بوکو حرام» و حملات اخیر در موزامبیک و سومالی و مالی بکنیم. اما با این وجود، مرحله جدیدی است که درآن هویت و مشکلات آن به شکلی دیگر به سطح میآیند. تهیدستان درحال جنگ با همدیگر؛ کشورها یا گروههای مسلح یا تشکیلات ایدئولوژیک همه اینها براساس خلاصهها و نتایجی که در دوره شعلهور شدن تروریسم به دست آمد کار میکنند که هرکدامشان آنها را به سود خود آماده میسازند.
به این مسئله دقت کردم؛ نه تنها آنچه در توافق دولت انتقالی سودان با «جنبش عبدالعزیز الحلو» به دست آمد، بلکه خواستههای مشابه (جدایی دین از حکومت) از سوی چهرههای فرهنگی و مخالفان در مصر و تونس و الجزایر وجود دارد. در سودان و الجزایر مضامین حقیقی تمردها اثنیک و قومی شدند؛ چرا که انتساب به عربیت خود اسلام شده است، از جهتی حاکم است و از جهتی دیگر سلفی و محافظهکار. همچنان تیرگی برچهره اسلام و عرب با هم سایه انداخته است. به همین دلیل؛ کسانی که در گذشته مخالفت کردند یا جنگیدند اکنون فرصتی از جهتی در فضاهای جهانی و از جهتی دیگر در عطش بشریت به ثبات و صلح به هرقیمتی برای خود فرصتی مهیا میبینند. عادت کردم خودم را در جایگاه مسیحی عربی در گفتمان قرار ندهم هرچند هم ذهن و فکری باز داشته باشم؛ او برای بیان احساسات و دغدغههای خود تواناتر است. اما در دوره اخیر احساس میکنم که چند و چون کردن با عرب مسیحی از «مجادله» با «سکولار» یا کسی که خود را چنین مینامد بسیار سادهتر است. هویت ملی در همه دورهها و شرایط بر زبان، زمین، دین عمومی و زندگی مشترک تأسیس میشود(طرفداران سرمایهداری و مارکسیستها سخن از بازار واحد میگویند). تو مبارزه میکنی تا اختلاف و شکاف در سودان، الجزایر، نیجریه، مالی و... بیشتر نشود و دوست داری در سودان مرکب و فدراتیو عامل پیوستگی را نگه داری اما پیوند دهنده چگونه بدون زبان، دین و زندگی مشترک در چارچوب جغرافیایی ضعیف باقی میماند؟ تجربه عراق پس از حمله امریکا بسیار گویاست؛ حتی پیش ازآن هم... چرا که آنجا دیگر هیچ فعالیت جمعی وجود ندارد. یک دوست کرد عراقی با سابقه چهل سال دوستی همراه با دو پسرش به دیدنم آمد، با پدر به زبان عربی صحبت کردم و با دو جوان به زبان انگلیسی! درعراق پس عامل پیوند دهندهای جز قدرت حکومت اتحادیه مرکزی باقی نمانده است!
مسائل هویت ملی در این زمان آمیزهای از نماد و واقعی است. و چون درگیریهای اثنیک، قومی و برسرقدرت... و اخیراً دینی است، عاقله مردان حکومت که برای زندگی مشترک سیاستگذاری میکنند و بر نتایج آنها سرمایهگذاری میکنند، به میهن و شهروندان خود سود میرسانند و تنها مردان مؤسسههای دینی و کسانی که بر کنار آمدن با تلخیها و بازگرداندن آرامش به دین تلاش کردند نیستند که اکنون به آنها گفته میشود: مشکل خود گفتمان دینی است!
و انقلابیها «عبدالعزیز الحلو» و «عبدالواحد نور» و کسانی که همراه با جون گارانگ و دیگران پس از دهه هشتاد با دولتهای مرکزی میجنگند، نه اسلامگرا هستند و نه مسیحی، بلکه آنها آگاهی متفاوتی در باره اثنیک، ملی و مهمتر از آن به قدرت دارند(که در حقیقت دیگر ایدئولوژیک نیست). اختلافات و شکافهایی که به نام چند دستگی برآنها اصرار میکنند، مقصد عمیق آنها حفظ قدرتی است که به آن خوگرفتهاند هرچند به شکل محلی. من از سودان به عنوان یک نمونه نام بردم، اما این پدیدهها در دهها کشور افریقایی به خصوص در اتیوپی در مجاورت سودان وجود دارد. بدون شک، سودان نیازمند به هویت جامع است، نیازمند نمادین و زبانی و بازسازی زندگی مشترک است که همه احساس مشارکت درآن داشته باشند. این مسائل یا باورها را نمیتوان در ذهنها جاودانه ساخت مگر توسط مردان خردمند حکومت و از راه مشارکت دادن همه در «قدرت» و تصمیمگیری. از دوستان سودانی و از مقاله عثمان میرغنی در «الشرق الاوسط» فهمیدم که صدها فرد مسلح از جنبشهای انقلابی که پیش از «جنبش عبدالعزیز الحلو» توافق صلحی با دولت انتقالی امضا کردند با سلاح خود همچون فاتحان وارد خارطوم و ام درمان شدند و موجب آشوبی سهمگین و وحشت مردم شدند. سودان این امکان را ندارد تا پادگانهایی برای آنها بسازد و آنها را آموزش بدهد و در ارتش ملی ادغام کند! سخن اکنون درباره عدالت انتقالی زود است، باید بار دیگر مردان حکومت از عقل و خرد برای سیاستگذاری در راه صلح و ثبات و مشارکت بهره ببرند و تکروی اسلامی و نه قدرت جدا کننده به نام سکولاریزم در ایجاد آن مفید نیستند.
دیگر هویت حتی اسلامی پیوند دهنده نیست هرچند ضروری است، جز حکومت ملی که شامل همه بدون چیرگی یا تسلیم شدن به تقسیم، پیوند دهندهای باقی نمیماند.