درماه سپتامبر سال 2015 روزنامهنگار مجارستانی پترا لازلو به شهرتی رسید که پیش از آن نشناخته بود؛ عکسها و خبرهایش درصدر بخشهای خبری نشست و در صفحات اول شماری از بزرگترین رسانههای جهانی جای گرفت، اما بعداً چنین انتشار وتوجهی را حفظ نکرد و معمولاً تنها در محافلی محدود یادی از او میشود آن هم تنها به یک دلیل؛ «عبرت آموزی».
لازلو را -درآن زمان- درحالی میبینیم که سرگرم کار خود به عنوان گزارشگر تلویزیون خصوصی «ان 1 تی وی» مجارستان است و با پای خود مرد مهاجر غیرنظامی سوری را کله پا میکند؛ مردی که کودکی درآغوش داشت و تلاش میکرد از دست مأموران پلیس بگریزد و آن مرد و کودک نقش زمین شدند. همین طور در صحنهای دیگر ظاهر میشود که لگد به کودکی میزند که تلاش میکند از حلقه مأموران امنیتی بگریزد.
براساس گزارش خبرگزاریهای جهانی، «ان 1 تی وی» که یک شبکه تلویزیونی اینترنتی و به حزب راست افراطی «گوبیک» نزدیک است صحنههایی از این دو اتفاق پخش کرد که با دوربین خود فیلمبردار گرفته شده بود. در بیانیهای که بعداً صادر شد، مدیر مسئول شبکه، ساپولکس کسپیرک گفت، «یکی از همکاران در (ان 1 تی وی) امروز به طرز ناشایستی رفتار کرد و فوری به همکاری او پایان داده شد».
آن فعال رسانهای در کانال تلویزیونی نزدیک به یکی از احزاب راست کارمیکرد و بعداً مشخص شد آن حزب موضعی روشن نسبت به برنامه پذیرش مهاجرین در اروپا به طور عام و مجارستان به طور خاص دارد؛ به طوری که این حزب مانند برخی احزاب راست دیگر اعتقاد دارد، بازکردن در پذیرش مهاجران براقتصاد قاره پیر تأثیر میگذارد و پیوستگی اجتماعی آن را تهدید و ثبات و صلح داخلی آن را دچار تزلزل میکند.
به نظرمیرسد وابستگی آن روزنامهنگار به خود این شبکه با گرایشهای فکری و سیاسی که به کار میبندد، ارتباط دارد. براین اساس، میتوانیم بگوییم آن فیلمبردار وقتی که اقدام به گرفتن آن تصاویر از مهاجرانی کرد که درمعرض عملیات بازداشت قرارداشتند کار روزنامهنگاری خود را به طور حرفهای و به دور از گرایشها انجام نمیداد، بلکه بین موضع سیاسی و حرفهاش درهم میآمیخت.
پترا لازلو نمونهای روشن از «رسانهای- سرباز» است، نمونهای که دائما تکرار میشود؛ خواه از سوی آن روزنامهنگاری که کارش را رها میکند-کاری که در طرح سئوال نمودار میشود- و به جای آن «شعار جانم فدای رهبر میدهد» یا آن رسانهای میشود که فحش زشتی به رهبر کشوری خارجی میدهد چون «با کشورش دشمنی دارد» یا آن فعال رسانهای که شهروندان را به بیرون آمدن برای انجام راهپیمایی دعوت میکند و به آنها اطلاع میدهد او در همان نقطه و همان زمان مشخص حضور مییابد تا تظاهرات را رهبری کند.
همه این تخلفات واقعاً در فضای رسانهای روی دادهاند. شاید همه ما کاری را که روزنامهنگار لیبیایی درسال 2011 انجام به یاد داشته باشیم. وقتی که اسلحه کمری را به روی بینندگان کشید و آنها را به کشتن تهدید کرد اگر جرأت کنند و با معمر قذافی مخالفت کنند. البته، ما هرگز آن روزنامهنگار عراقی را از یاد نمیبریم که سال 2008درکنفرانس مطبوعاتی در بغداد کفشش را به طرف صورت رئیس جمهوری امریکا جورج دبلیو بوش پرتاب کرد.
درابتدای ماه جاری، رسانهها خبر مصیبت باری درباره کشته شدن همکار روزنامهنگار یمنی ما به نام هشام البکیری در میان درگیری مسلحانه دادند که در غرب تعز میان نیروهای دولتی و میلیشیای حوثی روی داد. و در رثای این روزنامهنگار معروف درفضاهای مجازی به این اشاره شد که او «با دستی سلاح و با دستی میکروفن داشت».
یمن البته وضعیت رسانهای حزن آوری را تجربه میکند؛ چرا که روزنامهنگاران قربانی کشاکشهای سیاسی و نظامی میشوند و این به قابلیت جانبداری آنها براساس مسائل ایدئولوژیک میافزاید و زیر فشارهای کاهش منابع و بحران اقتصادی از قدرت وفاداری آنها به معیارهای حرفهای کاسته میشود. سازمانهای بینالمللی ذیربط کشته شدن دهها روزنامهنگار در نتیجه درگیریها و بازداشت تعدادی دیگر را ثبت کردهاند.
آن فشارها نیز بر همکاران رسانهای ما در کشورهایی همچون لیبی، عراق و سوریه وارد میشود و با تأسف شدید به کشیده شدن برخی ازآنها به فعالیتهای نظامی یا سیاسی خالص با حفظ نقش روزنامهنگارانه منجرمیشود. به دلیل نامشخص بودن خط فاصل دقیق میان کار رسانهای تابع سازمان یا دولت درگیر درکارهای نظامی تند و محافظت از اصول حرفهای، برخی روزنامهنگاران به فعالیتهای تبلیغاتی سیاسی یا کارهای نظامی کشیده شدند.
البته نمیتوان از روزنامهنگارها خواست دست از دیدگاه و نظربکشند یا ایدئولوژی نداشته باشند و جانب یکی از دو طرف سیاسی و نظامی درگیر را نگیرند، اما همه اینها نباید به اصول اساسی فعالیت حرفهای آسیب بزنند یا در خدمت یک خط سیاسی درآیند.
روزنامهنگاری کاری مهم و خدمتی اساسی است که بشر به آن نیاز دارد و جمع کردن میان آن و هر منفعتی یا کار دیگر به هر دو زیان میرساند.