وزن کشورها با حجم ارتشهای جرارهشان سنجیده میشد. یا با ناوگان کشتیهایی که دریاها را مینوردیدند و سیطره خود را تحمیل میکردند. باید به شمار جنگجویان و تعداد توپها توجه میشد. امروز داستان متفاوت است. وزن کشورها با پویایی اقتصاد آنها سنجیده میشود. هیچ آرامشی در دل ارتش قوی مأمور نیست تازمانی که به یک اقتصاد قوی و شکوفا تکیه نداشته باشد که قدرت تولید ابزار نوسازی و آموزش داشته باشد. معیارهای قدرت تغییرکردهاند. کشوری کوچک و شکوفا و پیشرفته میتواند برای خود جایگاهی در نقشه توجه ساکنان زمین بیابد، کاری که ممکن است کشوری وسیع که زیرآوار افکار پوسیده روزگار میگذراند و از آزمون زمان و آمار میهراسد نتواند به آن برسد.
دهههای گذشته بیش از یک دلیل ارائه میکنند. ژاپن ارتشی استثنایی ندارد و قانون اساسیاش تأکید میکند از ماجراجوییهای گذشته عبرت گرفته شود. اما ژاپن به بازیگری بزرگ در صحنه بینالمللی تبدیل شد وقتی که اقتصادی پویا ایجادکرد و پیش از آن توجهی کهن به آموزش قرارداشت که ژاپن شایسته ورود به دوران و کارگاه ضروری ابتکار برای شکار فرصتها و قراردادها و جایگاههای برجسته در بازارها شد. همین را هم میتوان در باره آلمان گفت که با جنگی جدید به اقامت در زیر آوار جنگ جهانی دوم بازنگشت بلکه با کارخانهها و دانشگاهها و آزمایشگاهها پاسخ داد. با آمار اقتصادش پاسخ داد که آنگلا مرکل را قادر ساخت تا نقشی را بازی کند که شبیه لکوموتیوران قطار فرانسوی-آلمانی برای اتحادیه اروپاست.
اتحاد جماهیر شوروی با یک بمب امریکایی یا ناتویی کشته نشد. در جنگ زمان و آمار کشته شد. وقتی جنگ زمان را باخت فروپاشید و فاصله میان آن و ایالات متحده در مسابقه تکنولوژی که همراه با مسابقه پرهزینه تسلیحاتی بود، زیاد شد. وقتی سلاح زمان به دست دشمنت میافتد، باید آماده پرداختن هزینه بشوی. از دست دادن زمان به معنای پیری و تصلب شراین و افتادن در جمود و کاستی است و اینگونه بود. اتحاد جماهیر شورویی در جنگی دیگر هم کشته شد؛ جنگ آمار. جرأت نکردند بی پیرایه به آینه نگاه کنند. «رفقا» گاهی دست به آمار برنامههای پنج ساله و تولید صنعتی و محصولات میبردند تا چهره حزب و کشور مخدوش نشود. بعد مشخص شد که بازی کردن و دست بردن کشنده است.
بیچاره کشورهایی که بر نواختن نغمههای کهنه اصرار میکنند. کشورهایی که منابع خود را در جنگهایی هدر میدهند که به ماندنش در گذشته و فقر و تباهی عمیق بیشتری میبخشند. کشورهایی که میراث زمان سپری شده و فرصتهای زمان آینده را در مخالفت با ایستادن در مقابل آینه و رودر رو شدن با حقایق تباه میکنند. باور به اینکه زمان تغییر کرده شرط اول برای کاستن از ضرر و زیانهاست. بسیار اشتباه میکند کسی که زمان تنها تکرار است و اینکه دهه کنونی بازگشت دهه پیش. همین مسئله بر فاصله زمانی یک ساله صدق میکند. درست است که زمان امروز میگذرد همان طور که همیشه جاری است. اما این نیز درست است که این انقلابهای پیاپی علمی و تکنولوژیک به این جاری شدن آهنگ و روحی دیگر بخشیدند. و حقیقت اینکه این جهان پرشتاب وسوسه استراحت و بالش نمیشود. با انگیزه همیشگی، پرهوس است و ولع را به سمت بیشتر و متفاوت و تازهتر میبرد. زمانه صحنههای ثابتی که حرکت نمیکردند و تغییر نمییافتند سپری شد و تمام. زمان این احساس را میدهد که از قبل شتاب بیشتری گرفته است. با قدرت بی سابقهای جریان دارد. این بر هواپیماها، کشتیها، کالاها و اندیشهها صدق میکرد. جهانی که نه آرام میگیرد و نه به خواب میرود. مردم به سمت خانه و خانواده خود میروند و آزمایشگاهها و کارخانهها مشغول جنگهای خود میمانند. جنگهای پیشرفت و ارائه خدمات و کاستن از مشکلات زندگی. سخن نهایی در نهایت از آن آمار است. پیش از این آمار چنین اهمیت سرنوشت ساز و قاطع نداشت که امروز دارد. آمار متن نهایی حکمی است که دادگاه برای فرد، کارخانه، اندیشه یا سیاست صادر میکند. سخنان احساسی و حماسی آن آهنگی را که قبلاً داشتند دیگر ندارند. مردم به سرعت هر سخنی را محک میزنند که ازآن آماری به دست میآید.
رزرو کردن جایی مناسب در دهکده جهانی مشروط به وابستگی به زمان کنونی ازعمر پیشرفت و جهان است. آزمون ساده و قاطع است. قدرت ایستادن در برابر آینه و حسن تعامل با زمان و دادن جایگاه طبیعی به آمار همه عوامل سرنوشت سازند. درمان با اوهام از جدیت آمار و ارقام بی نیاز نمیکند.
چین یک نمونه آشکار برای استفاده مطلوب از زمان و مسلح شدن به آمار است. در چهار دهه پیش تعامل با جنگ زمان را به خوبی به پیش برد و اینک این آمار است که مایه ترس از ورود قریبالوقوع جهان به «دوران چینی» است. این تحول در جایگاه چین رویدادی بزرگ از قماش نقطه عطفهای تاریخی است. یعنی رویدادی از جنس فروریختن دیوار برلن یا سرنگونی امپراطوری و محدود ساختن یکی دیگر است. اظهارات وزیر خارجه چین وانگ یی مرا به تفکر واداشت. از کشورش دفاع کرد که الگو و روش خود را داشته باشد. گفت، دموکراسی «کوکا کولا» نیست. منظور او این بود که کشورش خود را ملزم به پوشیدن جامه غربی در اقتصاد و زندگی نمیبیند. اگر او وزیر کشوری بود که اهمیتی به زمان و ارقام نمیداد و با آرامش سر بر بالش اوهام گذاشته بود، سخنانش چنین بازتابی نمییافت آنگونه که یافت. کشورهای موفق آنهایی هستند که نقشه را به کارگاه مبدل میکنند و شعله شمع امید را روشن و نیروها را جذب و جرأت میکنند در برابر محکمه آمار بایستد. در خاورمیانه تجربه سعودی درپنج سال گذشته اهمیت استثنایی به خود گرفت. روشن است که «چشم انداز2030» یک جهش بزرگ در زندگی سعودی است که عملاً وارد جنگ زمان و ارقام شده که با تحول عمیق درجامعه همراه میشود. پنهان نیست که خاورمیانه به یک منطقه عادی برای زندگی تبدیل نمیشود پیش از آنکه اوهام حذف، لغو، شکستن و زدودن کنار زده نشوند و زبان تحول و پیشرفت و ایجاد نهادها گسترش یابد.