انعام کجه جی
روزنامه نگار ونویسنده
TT

فلسطین... فقط

جای این ستون معمولاً در صفحه‌های گوناگون است. باید نرم باشد و شادمان. نرمی از کجا بیاید وقتی خون کودکان فلسطینی صفحه‌ها را پرکرده و در گوشی تلفن‌های ما جاری است؟ این بار اظهار نظر درباره سریال نیوتن یا تابلوی پیکاسو که میلیون‌ها دلار به فروش رفت یا تتمه حق طلاق زن بیل گیتس بی‌فایده است.

فلسطین حادثه است و قدس تیتر آن. صدای فیروز بربام خانه‌ها می‌لرزد و شنونده‌ها را به گل شهرها می‌کشاند.« حین هوت مدینة القدس/ تراجع الحب و فی قلوب الدنیا استوطنت الحرب: وقتی شهر قدس سقوط کرد/ عشق کم شد و در دل‌های جهان خانه کرد جنگ». هرچه طرفداران واقع‌گرایی سیاسی تلاش کردند مسئله فلسطین را در طاقچه بگذارند، خشم درخشان برگشت تا سینه‌ها را پرکند. بلکه خیزش ساکنان محله شیخ جراح آنچه را که خیال می‌کردیم به فراموشی سپرده شده محقق ساختند.

جهان به بازگویی جنگی قدیمی می‌پردازد میان ملتی که از سرزمینش رانده شد و مهاجرانی که از اروپا آمدند تا خانه‌هایشان را اشغال کنند. بزرگ شدیم و آن را «فلسطین به غارت رفته» نامیدیم. نام‌گذاری فرتوت شد و مدفون تا به امروز که برمی‌خیزد و با قدرت برمی‌گردد. این روزگار داده‌ها و آرشیوها و پرسش‌گریهاست. اعضای آزاده پارلمان در کشوری آزاد می‌ایستند تا آنچه ممنوع بود را به زبان بیاورند: می‌گویند آنچه اسرائیل به آن دست می‌زند تبعیض نژادی است و زیرپاگذاشتن آشکار قطعنامه‌های سازمان ملل. همه ما صلح را دوست داریم از جمله فرزندان ملت‌هایی که گرفتار جنگ‌ها شدند و با جان فرزندان خود و ثبات و اقتصاد و نهضت خود جانفشانی کردند. اما راه حل‌های فرومایه را نمی‌پذیرند بلکه خواهان صلحی قانونی و اصیلند.

«کودکی در غار و مادرش مریم دوچهره گریان/ برای آوارگان/ برای کودکان بی خانمان/ برای کسی که دفاع کرد و بر دروازه‌ها شد شهید/ صلح شهید شد در سرزمین صلح/ عدالت سرنگون شد در دروازه‌ها». حق‌دار بر حق خود سکوت نمی‌کند. فرزندان و نوادگانش آن را به ارث می‌برند. قدرت نظامی حق را پایمال می‌کند. آری آری. اسرائیل بدین تفاخر می‌کند که « تنها دموکراسی در منطقه است». بسیار خوب فهمیدیم. اما یاقی‌گری را حدی است و باطل دوره‌ای دارد. صدای آژیر در تلاویو بلند می‌شود و مراکز تجاری بسته می‌شوند و خیابان‌ها خالی و فلج فراگیر می‌شود. اسرائیل فرودگاه بین‌المللی‌اش را رها می‌کند و موشک‌ها در آسمان اللد، عسقلان و سدروت برق می‌زنند. ایالات متحده به شهروندانش توصیه می‌کند به آنجا سفر نکنند. اهالی غزه شهدای خود را تشییع می‌کنند و آواز می‌خوانند:« ناعمة و طریة القبه الحدیدیة/ نرم و ترد است گنبد آهنی».

صفحه مکرر می‌گوید، فلسطینی‌ها خانه‌هایشان را به یهودیها فروختند. و اینک این فلسطینی‌ها هستند که آنها را با خون خود می‌خرند. آوارگانی از میان آنها بیرون آمدند و ساکن اردگاه‌ها شدند و برخی از آنها در روستاهای زیر اشغال ماندند. عرب‌ها به آنها لقب خائن چسباندند چون ناگزیر شدند شناسنامه دشمن بگیرند. و اینک «خائنان» در یافا، حیفا، اللد و ناصریه بیرون می‌ریزند تا با مردم خود در قدس و غزه اعلام همبستگی کنند. ارتش اشغالگر راه خودروها را می‌بندد و آنها ساعت‌ها پیاده می‌روند تا به الاقصی برسند و درآن نمازبگزارند.

همکاری که در یکی از شبکه‌ها عربی درآنجا کار می‌کند برایم تعریف کرد، در بخش ضبط برنامه‌ها فهرستی از ترانه‌های ممنوع از پخش وجود دارد. و اینها ترانه «بوس الواوا/جای درد را ببوس» و این قبیل نیست آن طور که توقع داشتم بلکه سرود « والله زمان یاسلاحی/عجب زمانی است تفنگم»، «اصبح الآن عندی بندقیه/ حالا تفنگ در دست دارم»(هر دو از ام کلثوم) و «اخی جاوز الظالمون المدی/برادرم ستمگران پا را فراتر گذاشتند»( از محمد عبدالوهاب). اما گوشی‌های کوچک تلفن با هوشترند و چیزی به نام ممنوع نمی‌شناسند. روی صفحه فشار می‌دهی و هرچه می‌خواهی انتخاب می‌کنی. صدای خواننده عراقی عزیز علی سال‌ها غیبت را می‌شکافد با کلماتی که نیم قرن پیش سرود:« و الظلم لو دام دمّر/ یحرق الیابس و الاخضر: ستم اگر طولانی شود ویران کند/ تر و خشک را می‌سوزاند». و این هنرمند متولد بغداد در 110 سال پیش زنده نماند تا ویرانی را در کشورها ببیند، اما نوشته‌های ترانه‌هایش که نوشت و آهنگ‌شان را ساخت بر زمانه ما منطبق می‌شود.

سوزاندن تر و خشک سرنوشت وجودی نیست و راه گریزی از آن هم نیست. نسل‌های آینده عرب می‌توانند آنچه رؤیایش را دیدیم، ببینند.