انعام کجه جی
روزنامه نگار ونویسنده
TT

همه مردم خوبند

برخی جنگ‌ها رو در رو و با دست صورت می‌گیرند. و برخی هم با کلمه و لحن. این روزها ترانه‌ای با موفقیت بسیاری روبه رو شده چون یک طرف جنگ وارد شده. صاحب آن خواننده و آهنگساز فرانسوی فابین مارسو است و عنوان ترانه هم «مردمی خوب». و حقیقت اینکه مارسو در این ماجرا نه نفعی دارد و نه منفعتی.  اما او از باب اصول و پیروزی آنچه حقی از حقوق می‌پندارد،  وارد آن شد. کدام حق؟
حق فرد در اینکه خوش بر و رو نباشد. قانونی وجود ندارد که همه بشریت را مجبور سازد زیبا مانند یک تکه ماه، خوش تراش مثل شاخه درخت بان باشند با چشمانی عین چشمان آهو و مویی همچون حریر که روی گونه‌ها برقصد و پرواز کند.
جنگ با جمله‌ای آغاز شد که یک منتقد هنری مشهور در یک برنامه زنده گفت؛ جایی که از شکل و شمایل خواننده جوانی به نام هوشی انتقاد کرد و او را ترسناک خواند. خواننده آن عبارت را قاپید و در ترانه‌ای جدید گنجاند و متنی نوشت که درآن زمانی را تحقیر می‌کند که بر خوانندگان زن و مرد الزام می‌شود دارای اوصاف کامل باشند و شایسته روی جلد گلاسه و براق مجله‌ها. ادیث پیاف بزرگ زیباروی نبود و شارل ازنافور عظیم هم، اما استعداد هریک ازآنها همه معیارها آراستگی و زیبایی را کنار زد.
در انتهای ترانه، خواننده به طور مستقیم سخنش را متوجه منتقد می‌کند و به معنایی به او می‌گوید، خفه شو، جمعیت هواداری که ارزش استعدادها را می‌شناسد دوست دارد چهره هوشی را روی پوسترها و تبلیغات ببیند. آیا منتقد سخنش را شنید و خاموش شد؟ نه، بلکه دادخواستی علیه خواننده تقدیم کرد. و جالب آنکه بخشی از حقوق مؤلف را می‌خواهد چون ترانه متضمن جمله‌ای از اوست.
رسانه‌ها مسئله را دست گرفتند و به سرعت وکیل این طرف و آن طرف را به حرف کشیدند. در ریختن روغن برآتش، کسی زرنگ‌تر از ما روزنامه‌نگارها نیست. تابستان است و مرخصی‌ها و تنبلی و اخبار مسائل هیجان انگیز نیستند و «کرونا» دیگر مسئله اصلی نیست و حتی المپیک توکیو نتایج چشم‌گیری برای قهرمانان فرانسوی نداشت. مشکلی نیست که هوشی ماجرا بشود و خواننده فابین مارسو قهرمان باشد.
او عاشق ورزش بود و قدی نزدیک به دو متر دارد. با تیم امید حومه بسکتبال بازی کرد و مربیان آینده خوبی را برایش پیش‌بینی کرده بودند. بعد رؤیا شکست و مسیر تغییرکرد. جوان بلند قامت برای شنا در برکه‌ای کم آب پرید و بدنش به کف آن خورد. ستون فقراتش خرد شد و پزشکان گفتند همه زندگی فلج می‌ماند. نوجوانی در سن هفده سالگی نمی‌توانست آن رأی را بپذیرد. دوسال بعد به کمک عصا روی پاهایش ایستاد. روی بسکتبال خط کشید و به سمت هنر آمد. می‌نویسد و آهنگ می‌سازد و کلماتی می‌گوید که شباهتی به سبک‌های شایع ندارد. اسمی را که با آن متولد شده بود کنار گذاشت و برای خود نام هنری عجیبی انتخاب کرد:«پیکر بزرگ بیمار».
او امروز چهل و سه ساله است. فرانسوی‌ها شخصیت و افکار شفافش را دوست دارند. خواننده‌ای که درخود می‌پیچید، می‌نالد و اندوه می‌پراکند. نه می‌رقصد و نه کسی را می‌آورد که پشت سرش برقصد. روی صحنه می‌ایستد و مژده امید می‌دهد. درست است که مُد ترانه متعهد پایان یافته، اما «پیکر بزرگ بیمار» پدیده‌ای یگانه است و مسائل انسانی او با اقبال و تقدیر روبه رو شده. درباره ساکنان حومه پرجمعیتی که درآن بزرگ شده می‌گوید. درباره خانواده‌هایی که فرزندانش دریا را فقط در تصاویر می‌بینند. دخترکی سوری به نام یانا او را درجای خود میخکوب کرد که در یکی از محله‌های شمال پاریس دست گدایی پیش رهگذرها می‌گیرد و ترانه‌ای با عنوان «کنار چراغ قرمز» را به او هدیه کرد. می‌گوید، پشت هر دو چشمی کنار چراغ راهنما داستان بزرگی نهفته است. امروز بسیاری با او در جنگ قضایی به دلیل ترانه «مردمی خوب» همدلی می‌کنند. کاش «پیکر بزرگ بیمار» ام کلثوم را می‌شنید که می‌خواند:« کل الناس حلوین.../ همه مرد خوبند...».