تاریخ، تیغ دولبه است اگر بیشتر نباشد، به خصوص وقتی هدف فهمیدن یک عقیده یا پدیده دینی باشد. در روزها بلکه ماههای گذشته، تحلیلهای ژئوسیاسی و ژئواستراتژیک و پیشبینیهایی در باره سیاستهای «طالبان» و مواضع کشورهای پیرامونی و جهان درباره آن منتشر شد و به همین دلیل جز اندکی به آنها اشاره نخواهم کرد.
با وجود همه آنچه گفته میشود؛ منطقه عربی ما پدیدههای دینی شبیه «طالبان» به خود ندیده است. جنبشهای «هویتخواه» درمنطقه عربی دو گونهاند: بیداریهایی که به اینجا رسیدند تا اندیشه و احزابی باشند که هدفشان رسیدن به قدرت است و بعد «توانمند شدن» برای برقراری «حکومت اسلامی»، با تفاوتی که در نامگذاری و جزئیات وجود دارد- نوع دوم: سلفیگراییهای گوناگون که رادیکالترین آنها به آنجا رسیدند که «جهادی» به شکل «القاعده» و «داعش» باشند. برای آنکه منظورم واضح باشد، فقط این دو نوع در جهان عرب گسترش بیشتری یافتند؛ بلکه این دو گونه در دیگر کشورهای جهان اسلام و در غرب گسترده شدند، البته با رنگهای خاص به هر محیط. «جماعت اسلامی» درپاکستان(1941) در اندیشه و جنبش خود از «اخوان المسلمین» تأثر پذیرفت سپس برآنها تأثیر گذاشت. همچنین جهادگراها، جنایتکارها و رادیکاهای کوچکتر و بزرگتر در اندونزی و آسیای میانه و سواحل افریقا، با رنگهای خاص محیطی از «القاعده» و «داعش» اثرپذیرفتند و در نهایت کارشان به آنجا رسید که باندهای جنایتکار سازمان یافته یا نامنظم مانند «بوکو حرام» یا «انصار الشریعه» باشند، اما برخی از آنها همچنان به انتساب به یکی از دو مصیبت بزرگ «متشرف» میشوند.
اجازه دهید به «طالبان» و افغانستان برویم. الف و نون علامت جمع در زبان فارسی و اردو هستند، پس معنا طلاب، طلبه یا جویندگان علم(دینی) است. از دهه هشتاد قرن پیش، میلیونها افغانستانی و دقیقاً از مناطق مرزی با پاکستان از ترس جنگ شوروی به آن کشور گریختند و بسیاری از آنها فرزندان خود را برای آموزش به مدارس دینی پاکستان میفرستادند. و این مدارس (دینی) دو نوعاند: نوعی که حکومت به طور مستقیم برآنها نظارت دارد و نوعی دیگر مستقل است که حکومت از آن راضی نیست، اما آن را ممنوع نمیسازد. و مدارسی که بیشتر «جویندگان علمش» افغانستانی، پاکستانی و غیره واردشان میشدند و هنوز میشوند از نوع اول است و اسلامش براساس مذهب حنفی که میان مسلمانان شبه قاره هند گسترده است و مذهبی سنتی محافظهکار از نوع مشهور به دیوبندی؛ این غیر از اسلام اصلاحخواهی است که در قرن نوزدهم در هند ظهور یافت و غیر از اسلام سلفی است که در دهههای اخیر در سایر کشورهای جهان اسلام گسترده شد. از نگاه محافظهکاران مسلمان، اصلاحخواهان غربزدهاند و سلفیها را بدعتگذار میدانند چون ضد مذاهب سنتی سنیاند؛ اما وقتی برای جنگ با اشغالگران شوروی به کمکشان آمدند از آنها استقبال کردند. البته بسیاری از این جوانان دانش طلب به گروههای جنگجوی با شوروی پیوستند و میان گروههای «مجاهدین» تقسیم شدند؛ اما بسیاری از این اولینها از میان طلبههای مدارس ویژه دارای گرایشهای سلفی یا بیداری(جماعت اسلامی) بودند. شادی عقب نشینی شوروی به دلیل جنگ «مجاهدین» برسر قدرت طولی نکشید به طوری که امنیت در مرزها و داخل پاکستان به هم ریخت؛ و به همین دلیل ارتش پاکستان ناچار شد هزاران نفر از جوانان مسلح را ( و همه طلبه نبودند) سربازگیری کند و آمیزهای از معلمهای پیر مدارس و افراد با تجربه نظامی از میان بازنشتگان افغانستانی و برخی پاکستانیها را برسرآنها گمارد و آنها را به سمت داخل افغانستان روانه ساخت(1994-1996) به طوری که موفق شدند بر مناطق دارای اکثریت پشتون سپس مناطق دارای اقلیتهای اثنیکی (هزاره، تاجیک و ازبک) مسلط شوند. دو نکته مبهم که منجر به سقوطشان شد باقی میماند: کمی تجربه سیاسی و مدیریت حاکمیت و روابط خارجی با وجود کمک پاکستان به آنها- وگرنه این همه اصرار تا پایان برای «میزبانی» از اسامه بن لادن با وجود اختلاف در اهداف و روش برای چه بود؟
برگردیم به اصل مسائل. بله، پاکستان بود که «طالبان» را ساخت. اما «طالبان» در نمودهایش ضد دیگر دینی و دیگر ملی، به مثابه جنبش ملی افغانستانی تبدیل شد. افغانستانیها نسبت به بیگانه که در طول دو قرن با آن جنگیدند، بسیار حساساند. و میدانیم که دخالتهای روسی و بریتانیایی را شکست دادند. و به همین دلیل چون دانشمندان هندی به دلیل کامل شدن استعمار بریتانیایی دیگر هند را «دار اسلام» نمیدانستند، فتواهایی برای هجرت به «دارالاسلام» ظهور یافت! کجا بود؟ در افغانستان! روسها جرأت یافتند و پس از مدتی هوشیاری درسال 1979 دخالت کردند و سال 1989 شکست خوردند و امریکاییها سال 2001 به بهانه «القاعده» دخالت کردند و اکنون پس از بیست سال خارج میشوند.
همان طور که پیشتر گفتم؛ طالبانهایی که به سنتها چنگ زدهاند و دارای انضباطاند و بیشتر از جنبشهای هویتخواه اسلامی دیگر تأثیر پذیرفتهاند، برای سنیها بیشتر به ملاهای شیعه ایران شبیهاند. ایرانیها فرهنگی غنی دارند که برای حکومت دینی صیغه «ولایت فقیه» را خلق کرد که سنت ریشهدار را با تجدد فقهی و دینی پیوند میزند. مسئله درباره سنتیهای «طالبان» بدون ابداع چنین نیست. در عبادات، آیینها و اعراف، میراث حنفی، قبیلهای و عرفی آزار دهنده در دقت درباره جزئیات برآنها حاکم است. درفلسفه حکومت عام آنها همچنان نظریه خلافت را قبول دارند و خود را تنها یکی از امارتهای آن تصور میکنند و نه بیشتر. مشکل اصلی آنها داخلی و در مدیریت امور حاکمیت با نهادهای مختلف است و پاکستان در این زمینه به آنها کمک میکند و خواهد کرد؛ اما نهادهای پاکستانی خود جواناند. و آنچه جامعه مدنی خوانده میشود، در روزگار آنها رنجها خواهد برد. و البته آنها گرایشی به «القاعده» یا «داعش» ندارند، چون خود را سنت درست اسلامی میدانند. و از آنجا که رابطه محکمی جز با پاکستان ندارند، وارد جنگ با ایران و حتی روسیه و جمهوریهای اسلامی مجاور نمیشوند. افغانستان از آن مناطق مورد حمله قرار گرفت و آنها تلاش نمیکنند که درگیریهایی با آنها راه بیاندازند. طرفی که ممکن است از رابطه با افغانستان دوره «طالبان» استفاده کند، طرف چینی است و هیئت رسمی طالبان یک ماه و نیم پیش به چین سفرکرد و با استقبال گرم مواجه شد. در ویتنام سال 1975 و با وجود همه آنچه گفته شد و گفته میشود، امریکا در ژئواستراتژی شکست نخورد، چون ویتنام وابسته به چین نشد. اگر «نیروی نرم» چین همکار در افغانستان مسلط شد، این شکستی بزرگ برای ایالات متحده و متحدانش خواهد بود.
پس آنها شکل سنتی سنی ( در یک زمان غیر سنتی) برای حکومت دینیاند. و با شکل شیعی حکومت اسلامی ایران همانند هستند. ملاها وقتی به قدرت رسیدند تجربه کافی در اداره آن نداشتند، اما از ادارات تجربههای حکومت ریشهدار ایرانی بهره بردند. درست است که میلیونها ایرانی قربانی این تغییرات انقلابی شدند، اما در نهایت نظام مستقر شد هرچند نتوانست حکومت موفقی برقرارکند.
در افغانستان اما، با وجود تغییرات دو دهه پیش، درآنجا نهادهای قوی و ریشهدار شکل نگرفت. و به همین دلیل اهالی آنجا رنجهای بسیاری خواهند کشید به خصوص که حدود یک سوم افغانستانیها از گروههای جواناند. به همین دلیل پیشبینی میکنم موج مهاجرت شدت بیشتری خواهد یافت که قوی و روان بود به طوری که ایران از مهاجرت شیعیان هزاره خسته شده است. گفتم، افغانستان طالبان در برابر خارج سنجیده و بی طرف خواهد بود. اما آیا مخالفتهای اقلیتهای دینی و اثنیکی مانند دوره اول «طالبان» ظهور خواهند یافت؟ این بستگی به سلوک «طالبان» در برابر شرکای میهنی دارد که در دوره اولش با آنها سرسازگاری نداشت.
الگوی «امارت اسلامی» وسوسه گسترش نخواهد داشت هرچند حکومتهای ملی کشورهای مجاور هم ضعیف باشند. اما در این میان در جهان یک حکومت دینی سوم پس از اسرائیل و ایران خواهد بود که طالبانی است. و در جهان سنی معاصر، اولین خواهد بود!
TT
«طالبان» و طبیعت دینی امارت اسلامی
مقالات بیشتر دیدگاه
لم تشترك بعد
انشئ حساباً خاصاً بك لتحصل على أخبار مخصصة لك ولتتمتع بخاصية حفظ المقالات وتتلقى نشراتنا البريدية المتنوعة