به ندرت اتفاق میافتد که بوکسری جوان و قوی بنیه با ضربه نهایی سرنگون شود. اما این اتفاقی است که برای حزب عدالت و توسعه، حزب اسلام سیاسی در انتخابات اخیر کشور مغرب افتاد. از ده سال پیش پیروز انتخابات عمومی و منطقهای بود. هواداران و رهبرانش هنوز سخن از وجوه برتری خود بر احزاب سنتی ملیگرا، لیبرال و سوسیالیستی میگویند و اینکه آنها آمیزه ایدهآل دین، ملیگرایی و عدالت اجتماعیاند. اما رأی دهندگان مغربی در یک شبه اجماعی آنها را به شکست و پایان محکوم ساختند، چون تجربه حضورشان در قدرت و مدیریت امورعمومی موفق نبود و جمهور اهمیتی به صدای بلندشان به نام اسلام نکرد.
در مشرق عربی گمشده میان انقلابیها و نظامیها، اسلامگرایان جریان بیداری و ملاهای پراکنده در ایران، افغانستان و پاکستان سنت دینی سیاسی بدل به یک فحش شد.
دوستم ولد اباه در مقالهای روشنگر مینویسد، سنت حزبی ریشهدار مغربی همانی است که پس از انحطاط برخاست و این افراد را که زیر لوای اعتراضات بیداری اسلامی بالا رفته بودند شکست. واقعیت اینکه سنتگرایی دینی(که به آن اشاره کمرنگی کرد و نماد آن امیرالمؤمنین است) همانی بود که در اصل بر اسلامگراهای جدید پیروز شد.
در پادشاهی مغرب ریشهدارتر از احزاب استقلال، احرار و اصالت، در یک سهگانه دینی سنتی اعلام شده نمودمییابد: مذهب مالکی، تصوف جُنید و اشعریه. سهگانهای که فضا برای رشد و تجدید به آن داده شد درحالی که زیر فشارهای مشکلات تجربه دولت ملیگرا و طمعورزی نظامیها و دیکتاتوریهای سلطهخواه و فرسایشها و سیاستورزیهای بینالمللی قرارنگرفتند (آن طور که درمشرق عربی بود). کهنهکاران جریانهای بیداری و جهادی همه این ظواهر را به کارگرفتند تا همه بارها را به دوش حکومت ملیگرای طرفدار غرب و اسلام سنتی بگذارند که در برابر مدرنیزم مقاومت میکند. مغرب اما در دوره سلطنت مشروطه و تجربیات چند حزبی پا در مدرنیته گذاشت بدون آنکه با اسلامی که امارت مؤمنین پذیرایش شد(پذیرشی دو سویه) تباینی داشته باشد. مانع سنت دینی که پذیرای مدرنیته بود نشد همانگونه که تجربه دموکراسی را دور نساخت. رهبران جنبش ملیگرای استقلالخواه با ملک محمد پنجم، خود رهبران سنت دینی و تجدید دینی بودند. و به این دو دلیل: آرامش دینی اصلاحگرا و رشد پادشاهی ملیگرا و سیاستمداران بزرگ اجازه دادند تجربه مغرب منصربه فرد باشد بی آنکه این نافی امکان استفاده از الگوی آن در پذیرش و انسجام با دیگر موطنها در دوجهان عرب و اسلام باشد.
وظیفه حکومت ملی در جهان ما و سراسر جهان اداره درست امور عمومی است در حالی که جریانهای بیداری و هویت طلب مشرق و مغرب عربی ادعا میکنند، دین دارای مأموریتهای سیاسی است که کسی جز آنها نمیتواند محققشان سازد به این عنوان که حامل دین صحیح و ملیگرایی حقیقیاند. به دلایل پیش گفته که حکومتهای ملیگرا از آنها رنج میبردند، از نظر مردمی در مشرق و برخی کشورهای جهان اسلام موفق شدند. در مغرب برخی کسانی که دارای آگاهی شرقی بحرانزده بودند، میخواستند از جریانهای بیداری تقلید کنند، اما موفقیت آنها نسبی و محدود بود. آنها در این راه از تنشهایی که در تجربه حکومت ملیگرا درآن مناطق یخزده رخ داد، بهره بردند. بر بال شکسته از آن تنشها پاپیش نهادند و زمانی که شرایط بحران و تنش به پایان رسیدند و تجربه در دوره ملک محمد ششم، رأس مؤسسه دینی و ریاست سلطنت مشروطه و تعدد سیاسی استحکام یافت، دوره جریان بیداری به پایان رسید و سنت دینی ریشهدار و آگاهی برجسته در شأن عام پیروزی یافت. دیگر سوء استفاده از دین و سیاستورزی به نام آن موفقیت آمیز نبود.
اکثریت مطلق مردم مغرب میدانند که دینشان محفوظ و با عزت است، همچنین میدانند آنها مدیریت شأن عام و منافع عمومی را با دولتهای منتخب در اختیار دارند که در دورههای پیاپی و منظم از راه صندوقهای رأی تغییر میکنند. همچنین جمهور مغربی میدانند آنها نه تنها انتخابات بلکه نظارت و محاسبه را در اختیار دارند، اما با کار سازمان یافته و قانونی در دیگر نهادها. و با این فعالیت ریشهدار در همه سطوح میتوان به طور مسالمت آمیز از سیاستمدارانی که از تنشهای دینی، اثنیک و محلی استفاده میکنند، عبور کرد.
هیچ تجربه سیاسی کاملاً موفقی درجهان وجود ندارد و روند آن نتایجی تضمین شده به همراه ندارد. اما پادشاه مغرب به این باور نداشت و اهمیتی به آن نداد بلکه تلاشی سترگ برای ایجاد آشتی ملی در ابتدای دوره خود کرد و رنجهای بسیاری برای محقق ساختن اصلاح قانون ثبت احوال شخصی کرد؛ با وجود اعتراضات جریانهای بیداری و متحجران. و سرانجام و در خطرناکترین سالهای مشرق و مغرب(2011) تعدیلی قانونی اصلاحی را برای پوشاندن معایب چند تابعیتی محقق ساخت. و البته مخالفان رادیکال از راست و چپ باقی ماندند، اما اینان گواهی بر نظام مغرباند و نه باری برآن. من از چهل سال پیش یا بیشتر به مغرب رفت و آمد میکنم. اما سال 2019 به طور اتفاقی شاهد سفر پاپ فرانسیس به پادشاهی بودم. نمایش تجربه اعتدال اسلامی در مغرب توسط پادشاه و مقامات و همایش بزرگ آموزشی و تربیتی که برای کادرهای دینی افریقایی در مغرب برگزار شد را تماشا کردم. به سخنان پادشاه و میثاق مشترکی که با پاپ منتشر ساختند گوش کردم. از این آکنده بودن از رواداری، شناخت، صلح واعتماد به نفس به خود بالیدم. به نظر اصلاح طلبانی بزرگ که برخی از آنها مغربیاند دلیل اخلال به وجود آمده در روابط دین و حکومت سنت دینی است. همچنین برخی دیگر براین نظر بودند که جریانهای بیداری و جهادی علتشان عدم تجدد در گفتمان دینی است. و چون من از چندین دهه پدیدهای که به بازگشت دین شناخته میشود و جوشش علیه حکومتهای ملیگرا به نام اسلام را دنبال میکنم؛ با دنبال کردن تجربه «پذیرش متقابل» بین دین و حکومت در مغرب فهمیدم، دین به دلیل سنت مذهبی یا تصوف دچار تنش یا در معرض سوء استفاده قرارنمیگیرد، بلکه در تجربه سیاست و ناکامی در اداره شأن عام با بحران مواجه میشود.
حساسیت ما در مشرق عربی نسبت به غول شدن جهادیها و جریانهای بیداری بر حکومتها و در جوامع به دلیل حوادث سه دهه اخیر در سرزمینهای ما و جهان بسیار بالا رفته. و به همین دلیل به نظرم رسید الگویی برای امکان رهایی یافتن از سیاسی سازی دین از راه سامان یافتن فعالیت سیاسی مشروع ارائه کنم که با آهنگ اعتماد جمهور به تدبیر شأن دین آن طور که برادران مغربی به سیاستهای مدیریت دین مینامند، موجب آرامش در دین شده است.
TT
انتخابات مغرب و شکست اسلام سیاسی
مقالات بیشتر دیدگاه
لم تشترك بعد
انشئ حساباً خاصاً بك لتحصل على أخبار مخصصة لك ولتتمتع بخاصية حفظ المقالات وتتلقى نشراتنا البريدية المتنوعة