انعام کجه جی
روزنامه نگار ونویسنده
TT

شیرین

وقتی دیدم دو روز پیش با موهایی کوتاه در جشن افتتاح برنامه «الدوم» آواز می‌خواند، به یاد قصیده اُنسی الحاج «الرسوله بشعرها الطویل حتی الینابیع/ فرستاده با موهای بلند تا چشمه‌ها» افتادم: «توی سبک همچون پر بیابان نگو بیا... اما هر وقت تو را دیدم... هر دم پیش تو برمی‌گردم پس از غیبتی طولانی».
جادوی این خواننده، شیرین عبدالوهاب ساده و آسان است. او کاری نمی‌کند جز اینکه خود را به طبیعتش می‌سپارد. شنونده‌ها برای گرمی صدا و غرق شدنش در کلمات دل به او بستند. گرم همچون نان تازه. سبزه، روان همانند نیل، لطافت دختران این کشور را دارد و چابکی هنرمندی که استعدادش را بالاتر از همه شایستگی‌ها قرارمی‌دهد. اگر زبانش از گفتن باز بماند چه معنا می‌دهد؟
در ابتدا با موی کوتاه و دو چشم آسیایی کشیده ظاهر شد که پر از خنده بودند. در آخرین حضور او را با مویی کوتاه دیدیم که حرف‌ها درباره علت آن گفته شد. و میان شروعش در بیست سال پیش با ترانه «آه یا لیل/آه ای شب» و ترانه اخیرش «کلها غیرانیة/همه غیورند» آب‌های بسیاری از ترعه گذشتند و شکل و شمایل شیرین تغییر کرد. با هر حضوری یک«لوک» جدید. به او گفتند تنوع در بازار هنر خواستنی است. و او خود را به دست طراحان لباس و کارشناسان زیبایی سپرد که اثرخود را بر شکل و شمایلش گذاشتند. آیا جنس صدای طلایش به تغییرات آفتاب پرست نیاز دارد؟
این بار خواننده تا انتهای بازی را رفت. لباسی مردانه مناسب اعضای باندهای مافیایی به تن کرد و قدرت خود را به نمایش گذاشت و مخالفان خود را به باد تمسخر گرفت. دست در جیب‌های شلوارش گذاشت و سینه‌اش را بادداد و هرکسی که را خیال بد داشته باشد به چالش کشید. او زن پخته و سوخته در تجربه‌ها و سریال‌ خیانت‌هاست. بدنش سالم و چهره‌اش ماه به نظر می‌آیند و لایه‌های سورمه از خاموش کردن برق چشمانش عاجز می‌مانند. شیرین هنرمند در لحظه کامل شدن. بخشی از جشن نبود بلکه برنامه او بود. میکروفون را در دست می‌گرفت و حرف می‌زد و هوادارانش دست روی سینه می‌گذاشتند. و وقتی خواننده خارج از متن ترانه می‌خواند خود را با ارتکاب لغزش‌ها دلداری می‌داد.
در زندگینامه‌اش می‌خوانیم شیرین سید محمد عبدالوهاب در محله القلعه در پاییز سال 1980 به دنیا آمد. استعداد خوانندگی‌اش در مدرسه ظهور یافت وقتی که معلمش او را کشف کرد و مادرش را قانع ساخت او را پیش سلیم سحاب رهبر اورکستر خانه اوپرای مصر ببرد. جلویش خواند و از صدایش خوشش آمد و او را به گروه همخوانی ملحق ساخت. در کنار محمد محیی ظاهر شد اما شروع حقیقی‌اش با تامر حسنی بود. تامر نیز چهره جدیدی بود. یک آلبوم مشترک دادند که دو میلیون نسخ فروش کرد. عدد دو و جلویش شش صفر.
موفقیت پرسرو صدایش در موسیقی او را وسوسه کرد تا بازیگری را تجربه کند. با احمد حلمی در یک فیلم کمدی ظاهر شد و بعد نقش مشهورش را در سریال «طریقیی/راه من» ارائه داد. زندگی حقیقی خود را ایفا می‎کرد. دختری عاشق آواز خواندن که شرایط براو دشوار می‌شوند اما او برای اثبات علاقه‌مندی خود محال را انجام می‌دهد.
و در این بین همیشه مردی وجود دارد که چوب را لای دولاب‌ها می‌گذارد. سه بار ازدواج کرد و صاحب دو دختر شد و در ادامه راه با همسرانش شکست خورد. مرغ خانگی بود که تخم طلا می‌گذاشت. و همیشه پس از هر زخمی «زخمی دیگر/جرح تانی» وجود دارد. پس از طلاق اخیرش گفت او دیگر در بند نیست.
درباره شیرین می‎‌گویند او خواننده احساس است. ثروت پس از تنگدستی سراغش آمد. کافی بود تا بزرگ‌ترین سر را بچرخاند. اما او فهمید ثروتش استعداد اوست.  بی حساب و کتاب خرج می‌کند و وقتی آواز می‌خواند از دنیا جدا می‌شود. خمیرمایه خود را در خمیره کلمات می‌گذارد. و همه کلمات ترانه‌هایش فصل‌هایی است که زندگی کرده.
«عایزه الملم قلبی/باید دلم را جمع کنم
و احضن نفسی و امشی بعید/خودم را درآغوش بگیرم و به دورها بروم
لازم اعلم قلبی یقسی/باید یاد به دلم قساوت را بیاموزم
و لازم ینسی/و باید فراموش کند
و لازم اعیش/ و باید زندگی کنم».