روزنامهنگاران بنا به طبیعت حرفهشان شروراند. ازاخبار بلایای سخت ارتزاق میکنند؛ یعنی از بیچارگی کشورها و افراد. صاحبان منطق و اعتدال جذبشان نمیکنند. اهل هیجان و سرو صدا و ضربههای پرطنین را ترجیح میدهند به این دلیل که اعتقاد دارند خوانندگان همانند آنها تشنه خوراک داغاند. وقتی که روزنامهنگاری از تعقیب رئیس جمهوری جنجالی کشور عادی یا متوسط خوشحال میشود، اگر رئیس جمهوری جنجالی رئیس تنها ابرقدرت جهان باشد چه میشود؟ ازآنجا که امریکا کشوری است که هممرز با همه کشورهای جهان است بی آنکه درون آنها باشد، باید روزانه اخبار آقای ناوهای مستقر در کاخ سفید را دنبال کنیم. جزعمق بخشیدن به اقامت ما در صف ملتهای «توئیتر» کاری از دست ما ساخته نیست، جایی که آقای رئیس جمهوری میخواهد صفحه «اخبار جعلی» را که «دژهای قدیمی روزنامهنگاری» داشتند، درهم بپیچد.
اینجا امریکاست. کسی نمیتواند سوار برتانک وارد کاخ سفید بشود، به همان روشی که در جمهوریهای موز و خاورمیانه هولناک اتفاق میافتد. هیچ قدرتمندی نمیتواند رقبایش را حذف و شایستگی انتخاباتی را به صرف نظرسنجی برای بیعت تاریخی با رهبر الهام بخش تبدیل کند. دونالد ترامپ باید از در وارد قلعه میشد؛ یعنی از راه صندوقهای رأی. و مرد با چابکی انکارناپذیر با کرواتی قرمز و فرهنگی تهاجمی و چیردستی در نواختن بر احساسات سرخوردگان از نحیف شدن عظمت امریکا که نمیتوان انکار کرد بر صفحه تلویزیون ظاهر شد. حزب جمهوری به دست مردی افتاد که از بیرون باشگاه سنتیاش آمده بود و بعد هم کاخ سفید به دست مردی افتاد که از بیرون قاموس پیشینیانش آمده بود.
رئیس جمهوری امریکا با جملاتی ساده و احکامی قاطع همچون قطاری بدون ترمز به راه افتاد. ثمره دانشگاههایی که بیل کلینتون و باراک اوباما را تربیت کردند نبود و نه همچون ریچارد نیکسون متبحر در معادلات بینالمللی که «قاره چینی» را فتح کرد و نه آزمودهای در رواقهای قدرت و نهادهای آن مانند جورج بوش پدر. برای لحظهای به نظر همانند رونالد ریگان آمد برای قدرت تبلیغ افکار ساده اگر به آنها باور داشته باشد، اما او فرزند زمان و قاموس متفاوتی است.
جهان از قبل چنین ندیده بود. رئیس جمهوری امریکا که امپراطوری و روابطش را با جهان از طریق توئیتر مدیریت کند. توئیت کننده خود جدامینوازد، درحالی که بنا براین است آقای دفتر بیضی شکل باید رهبر ارکستری باشد که در قطعاتش گزارشهای شب زندهداران برای امنیت و اقتصاد و سیاست خارجه همآهنگ شوند. تکنوازی که تصور میکند بازی از او آغاز میشود و به او ختم و سرنوشت آن به چابکی او وابسته است. همیشه از زبان قوی و قاطع استفاده کرد بی آنکه بازی مهربانی غافلگیرکننده از برنامهاش غایب شود که در زمان تعامل با رهبر کره شمالی هویدا شد بی آنکه توجیهی داشته باشد. واژهها را میان مخالفانش پخش میکند و اهمیتی به پانسمان زخمها نمیدهد گویی ابایی از زیاد شدن دشمنان و ائتلاف آنها ندارد. به همین دلیل کار درگروهش به نظر دشوار میآمد و به راه رفتن بر طناب میماند نه تنها به این دلیل که خلق و خوی دیکته کردن تصمیمها را دارد، بلکه چون توان این را دارد که وزیر خارجه و دفاع را با ابتکار بررسی نشده و محک نخورده غافلگیر کند.
بازگرداندن عظمت امریکا و سرزندگی اقتصاد آن و کاستن از بار مدیریت جهان توسط آن و درخواست از متحدان برای خرج کردن بیشتر و خارج شدن از توافقهایی که آنها را در حق امریکا و امریکاییها اجحافآمیز میدید، اینها را تکرار کرد. اهمیتی به قانع ساختن کسانی که خیلی زود دشمنی با او را در پیش گرفتند نداد و نه کمک گرفتن از کسانی که در منطقه خاکستری ایستادند. مانند کسی رفتار کرد که به قدرت خود در مخاطب قراردادن امریکای عمیق مطمئن بود حتی اگر این به دهان باز کردن زخمهای روابط میان بخشهای تشکیل دهنده و بین «اصلیها» و مهاجران منجر شود. امریکا را به جنگی جدید نکشاند و بارهای بازسازی کشوری را برآن تحمیل نکرد که براثر دخالت امریکا متلاشی شد.
مرد «معامله» به نظرآمد که به چیرهدستی خود پایبند است و با قدرت تهدید میکرد و به کارنمیبرد و گام زدن در راه تحریمها را ترجیح میداد که نشان دادند سلاحی کاری و دردناکاند.
بی اغراق خاورمیانه چهارسال را با آهنگ توئیتهای او گذراند. تصمیم به خروج از توافق هستهای با ایران و اعمال بیشترین تحریمها برآن به هیچ وجه کارآسانی نبود، دقیقاً همانند تصمیم به کشتن ژنرال قاسم سلیمانی نزدیکترین فرد به عقل و قلب رهبر آن. باید تغییر بزرگی را به این افزود که در روند جنگ عربی-اسرائیلی به وجود آورد که منطقه را در برابر پیامدهای جدیدی قرارداد که آثاری برموازنه قوای آینده منطقه برجای میگذارند.
سه سال پرسروصدا در دوره او سپری شد و آمار و ارقام علیه او نبودند و دوره دوم را حق قانونی خود میدید. شگفتی از جایی رسید که انتظارش را نداشت. ویروسی در سرزمین مائو پیدا شد سپس به سمت جهان حرکت کرد و با قدرت برسرامریکا ریخت. ترامپ در ارزیابی خطر «ویروس چینی» و قدرت آن در کشتن و شیوع و ازپا درآوردن اقتصاد اشتباه کرد. درفضایی نگران کننده مانند آنچه «کووید-19» تحمیل کرد، مردم از رئیس جمهوری میخواستند الگوی آنها در هوشیاری و دقت و تبلیغ پابیندی به شرطهای سلامت باشد. ترامپ واقعاً تکنواز سرسخت نشان داد و مشخص شد به مشاورانی نیازدارد تا پیش از غرق شدن کشتی دخالت کنند، یا ضعف او در گوش دادن به چنین مشاورانی اگر هم پیدا میشدند روشن شد.
«کرونا» فعالانه علیه او در انتخابات مشارکت کرد. بسیار به جوبایدن کمک کرد از کسانی که از رئیس جمهوری توئیت کننده ترسیدند، به جای توان گرفتن از نهادها برآنها قدرت گیرد. کینههای رسانهای در جنگ کمک کردند. نتیجه پیروزی جو بایدن بود.
خطرناکترین چیزی که ممکن است فرد قوی دچارآن بشود ناتوانی در باورکردن چیزی است که باید باور کند. به نظر رسید ترامپ توان پذیرش شکست را ندارد. و حقیقت اینکه بایدن نتوانست ضربه کمرشکنی به او وارد سازد بلکه با امتیازها پیروز شد. مشخص بود، ترامپی که کاخ سفید را از دست داده ممکن است آمار و ارقامی را که در انتخابات به دست آورده برای به دست گرفتن حزب یا آمادگی برای دوره آینده در چهار سال بعد به کارگیرد. بوکسور قوی زیربار نتیجه مسابقه نرفت. مرتکب خطای تحریک برای به هم زدن بازی شد تا برنده را تحقیر کند و به دردسربیاندازد یا مشروعیتاش را زیرسئوال ببرد. مثل همیشه، بازی کمک گرفتن از جمهور، خشم و خشمگینان بمبگذاری شده به نظررسید و منفجرشد. مشخص شد بوکسوری که حاضر به ترک زمین نیست، کوبیدن سرخود به ستون رینگ و کنگره و قانون را انتخاب کرده بی آنکه توجهی به لغزشگاهها و پیامدها داشته باشد. ضربه کشنده از سوی بایدن نیامد. ترامپ خودزنی کرد. و این واشنگتن است که سرگرم خداحافظی پرهیاهوست. رئیس جمهوری در روزهای اخیر خود به باری بدل شد. یکی خواستار عزل اوست و یکی خواهان استعفا یا ممانعت از به کاربستن اختیارات. سنگدلانهترین صداها معمولاً از کسانی میرسد که تحسینها میکردند و بخوردانها میچرخاندند. وداعی پرهیاهو با تکنواز. این امریکاست، تظاهر به تسامح میکند سپس برای دفاع از چهره خود ناخنهایش را فرومیبرد. ترامپ برای بایدن فرشی از آتش پهن کرد، اما لغزید و روی آن راه رفت.