چقدر سخت است نوشتن میان سوختن و درد کشیدن! گریه مادری که فرزندش را باخته، اندوه زنی که برادرش را از دست داده و اشکهای کسی که به کاروان یتیمان پیوسته. و روشن است هر کشتنی در وطن، کشتن وطن را دردل خود دارد؛ خون هر شهروندی بخشی از خون وطن است و ریختنش جنایتی مستحق شدیدترین مجازات، اما از راه عدالت.
چه دشوار است نوشتن! چون سخن ما درباره کشور هراس و هراسیدههاست. کشوری که قدرتمند کنونی درآن هنر اطمینان بخشیدن به وحشتزده را خوب نمیداند و وحشتزده درپیش گرفتن راه واقعی و کاستن از ضرر و زیانها را خوب نمیداند.
صحنه حوادث دردناک اخیر لبنان را خوب میشناسم. چندین دهه به طور مرتب درآنجا چرخیدهام. هر وقت سفری به لبنان داشته باشم به آنجا میروم، درست مانند کسی که صحنه شلیک اولین گلوله جنگ لبنان در 13 آوریل 1975 را بررسی میکند. راهی که عینالرمانه را از الشیاح جدا میکند بارها بررسی کردهام. بهانههای زیادی ردیف کردم تا مغازههای کوچک دو طرف را ببینم و عکسهایی را تماشا کنم که درآنها نصب شده و در فرهنگها و بیان مغازهدارها دقت کنم. درباره جنگ مینوشتم و مجذوب نقطه تولدش شدم. لبنانیهای فقیر یا افراد با درآمد محدود از کارگر و کارمندان دون پایه و سرباز و بازنشسته در دو طرف جاده جمع شدند. پس از آنکه عرصه زندگی درجنوب، بقاع یا شمال برآنها تنگ شد به بیروت آمده بودند. میان آنها بودند کسانی که ناخواسته آمده بودند با بار تلخیهای کوچاندنی که جنگ به راه انداخته بود. لبنانیهای سادهای که رؤیای کرامت و نان و تأمین هزینه فرستادن کودکان خود به مدرسه را دارند. الشیاح پر از شیعه است و عین الرمانه آکنده از مسیحی. دربین جوانان الشیاح بودند کسانی که جذب احزاب چپ شدند پیش ازآنکه هاله امام موسی صدر آنها را جذب کند و بسیاری از آنها وارد جنبش «امل» شدند به خصوص پس از خیزش 6 فوریه 1984 به رهبری نبیه بری. جوانان عینالرمانه به دو حزب «الکتائب» و «الوطنیین الاحرار» جذب میشدند پیش از آنکه «القوات اللبنانیه» به رهبری بشیر جمیل مسلط شوند.
به مخیله اهالی عین الرمانه نمیرسید و از ذهن ساکنان محله مجاور آن نمیگذشت، حادثهای که بار اول به نظر دور میرسید بعداً با قدرت در دوطرف جادهای که پهنای آن از ده متر تجاوز نمیکند برگردد. انقلاب ایران به رهبری خمینی درسال 1979 است. و درسال 1982 و پس از حمله اسرائیل به لبنان و درحالی که اهالی عینالرمانه انتخاب بشیر الجمیل به عنوان رئیس جمهوری را جشن گرفته بودند و بعد هم پیش از آنکه وارد کاخ شود گریان با او خداحافظی کردند، ایران اولین خشتهای ساختن «حزب الله» لبنانی را میگذاشت. حزب تغییر بزرگی بود که در میدان شیعه و صحنه لبنانی روی داد به خصوص پس از نقشی که در آزادسازی جنوب از اشغال اسرائیل بازی کرد. درحالی که حزب در ابتدای قرن کنونی حضور سیاسی و ماشین نظامی و امنیتی خود را تقویت میکرد، سمیر جعجع در زندان و میشل عون در تبعیدگاه فرانسوی خود بودند. و خیلی زود روشن شد حزبی که بعد از خروج سوریه از لبنان به دنبال ترور رفیق الحریری وارث نقش سوریه درآن کشور شد، طرحی بزرگتر از توان حکومت لبنان برای مدیریت آن است. این برداشت وقتی عمق و تأکید یافت که حزب با قدرت نظامی اراده بازیگران سنی و دروزی را در حوادث7 می 2008 شکست. همچنین وقتی به تأکید روشن شد، حزب از لبنان خارج شده تا نقشهای نظامی و امنیتی در سوریه و دیگر نقاط بازی کند.
آنچه مسافر « مناطق مرزی» لبنانی مانند عینالرمانه، الشویفات، قصقص، صیدا و دیگر مناطق بین فرقهها میشنود، نشان دهنده بحران عمیقی است که کشور تجربه میکند و به نظرمیرسد توان مواجهه با آن را ندارد. محال است بتوان در پرتو واقعیت موجود بر زمین حکومتی طبیعی بنا کرد و دلیل آن فروپاشی باقیمانده حکومت است. اقتصاد ویران، انزوای عربی و بینالمللی و نگرانی روبه افزایش گروههای لبنانی؛ آنها سقوط لبنان سابق را احساس میکنند و مطمئن نیستند در لبنان آینده چه جایگاهی دارند. به این باید احساس دیگر فرقهها را افزود که «حزب الله» فرقه شیعه را از بافت ملی بیرون ساخت تا با آن نمونهای قاطع و بسته بسازد که با درگیری همیشگی، دیگر بخشهای تشکیل دهنده کشوری که براساس تعدد قراردارد را تهدید میکند.
الشیاح را جادهای از عینالرمانه جدا میکند که با خاموش شدن تیراندازی به آسانی میتوان ازآن عبور کرد. اکنون این فاصله بین ساکنان دو منطقه بیشترشده است. در مغازهای در الشیاح میتوان عکس امام موسی صدر، نبیه بری، تصویر حسن نصرالله یا عکسهایی از عناصر «حزب الله» و «مقاومت اسلامی» را دید که در جنگهایش کشته شدند. در مغازهای درعینالرمانه میتوان عکسی از بشیر جمیل و سمیر جعجع و گاهی پطریارک فقید نصرالله صفیر را در کنار شمایل «مقاومت مسیحی» دید.
پنج سال پیش درعین الرمانه و مناطق شبیه آن کسانی بودند که برترمیم حداقل باقیمانده حکومت پس از انتخاب میشل عون حساب بازکرده بودند. پس از موضع مبهم و دوپهلوی ژنرال در برابر ترورها و دادگاه بینالمللی و پس از ائتلافش با «حزب الله» بسیاری انتظار داشتند هدایایی به نفع حکومت و اقتدار آن کسب کند. کاملاً برعکس آن اتفاق افتاد. در عینالرمانه و مناطق دیگر تلخکامیهایی از عون میشنوی که « آنچه حق خود در ریاست بود برد و جمهوری را رها کرد». با قدرت از مرد انتقاد میکنند که« در تعطیل ساختن حقوق قانونی مشارکت کرد و وارد کاخ شد و سرگرم چیدن آینده داماد خود شد و نه آینده کشور و نسلها».
پنج سال پیش کسانی بودند که باورداشتند، عون فرصت را از دست نمیدهد و با جدیت تلاش خواهد کرد پلی بین بخشهای جامعه باشد و اندک درخشش نهادهای حکومت را به آن برمیگرداند و حساب بازکردن گروهها بر حکومت تازه میشود و نه بر شاهینها. بودند کسانی که باور داشتند، عون به محض پاگذاشتن در کاخ عبای حزبی خود و کینههای گذشته را کنار میگذارد و خود را به عنوان مرجعی ملی وقف ترمیم معادله لبنانی میکند. بسیاری شگفتزده شدند از اینکه سالهای رئیس جمهوری در جنگهای کوچک بی دلیل و فریبهایی سپری شدند که رابطهاش را با بخشهای زیادی از مکونهای جامعه تضعیف کرد و نبود رابطه دوستانه قدیمی با رئیس نبیه برّی به آن دامن زد. فروپاشی بزرگ و بیسابقهای که دوره عون شاهد آن بود و رفتار رئیس جمهوری به گونهای که او یک ناظر مخالف بود، اعتبار و محبوبیتش را تضعیف کرد به خصوص پس از ترور بندر بیروت. کاسته شدن حساب بازکردن برعون به تقویت جایگاه سمیر جعجع کمک کرد که به یکی از بزرگترین افراد مخالف طرح «حزب الله» تبدیل شد.
آیا لبنانیها میخواهند با هم زندگی کنند؟ اگر پاسخ مثبت است، گزینهای جز امتیاز دادن متقابل نیست. باید وعدهگاهی در میانه راه یا نقطهای نزدیک به آن گذاشت. سخن گفتن با گلوله و دیکته کردن و تحمیل خطوط درکشوری که شکنندگی بخشی از داستانش را تشکیل میدهد، بسیار خطرناک است. باید به سمت نشستن زیرسقف قانون اساسی برگشت. چارهای جز دستگاه قضایی مستقل نیست که ارادهاش شکسته نشود و عدالتش براساس سلیقه جریانهای سیاسی نقض نشود. باید به واژگان مشترک برگشت، حکومت عادلانه براساس غلبه یا زور و شکستن ارادهها پایهگذاری نمیشود. باید تجدید نظرکرد تا راهی که دو محله عینالرمانه و الشیاح را از هم جدا میکند به درهای تبدیل نشود که دو جهان را از هم جدا میکند. باید هرکسی را که مرتکب قتل شده محاکمه کرد. اما درعین حال باید به روح لبنان و احترام به حق اختلاف برگشت و تکههای حکومتی را جمع کرد که لبنان را از صفر بازسازی کند. حکومتی که بتواند بوستان شکننده را که فشار شاهینها نابود کرد، ترمیم کند. این نیز راز نیست که دوری همزیستی را میبلعد. و حفره بین محلههای مجاور بیشتر دهان بازمیکند و اختلاف فرهنگها چندبرابر میشود. دردناک این بود که تیرهای جدید نزدیک صحنه اولین گلوله طنین انداز شوند. روشن است که نصرالله از فرهنگی آبمیخورد که شباهتی به فرهنگی که جعجع از آن تغذیه میکند ندارد. و باز روشن است که عون در حفره میان این فرهنگها گم شده است.
TT
لبنان؛ تیرهای دوری میان فرهنگها
مقالات بیشتر دیدگاه
لم تشترك بعد
انشئ حساباً خاصاً بك لتحصل على أخبار مخصصة لك ولتتمتع بخاصية حفظ المقالات وتتلقى نشراتنا البريدية المتنوعة