ویتالی ناومکین
رئیس «مرکز شرق شناسی» وابسته به آکادمی علوم روسیه/مسکو
TT

جدول پیشنهادی برای مذاکرات افغان

امضای توافق میان ایالات متحده و «طالبان» در 29 نوامبر سال‌جاری برخی خوش‌بینی‌ها درباره امکان رسیدن به راه حل صلح آمیز برای پایان بخشیدن به جنگ میان دولت و «طالبان» درافغانستان را به وجود آورد.
اما تاکنون موفق به متوقف ساختن عملیات نظامی نشده و بحران سیاسی موجود همچنان مانعی درراه آغاز گفت‌وگوهای افغان-افغان است. جدل صورت گرفته درباره نتایج انتخابات ریاست جمهوری را که سال گذشته برگزارشد یادآوری می‌کنیم که هنوز ادامه دارد. همان طور که همه می‌دانند اجزای توافق آزاد سازی زندانیان نیز با مشکلاتی روبه رواست.
آتش بس وقتی می‌تواند امیدبخش باشد که به طرح صلحی مرتبط باشد. اما اگررفتاری انسانی و نتیجه حالت فوق‌العاده باشد-مانند وضعیت کنونی با وجود مصیبت بزرگ«کرونا» به این عنوان که بخشی از قرنطینه محسوب می‌شود- آتش بس درمعرض این تهدید قرار دارد که شکننده و کوتاه مدت خواهد بود. این امید که اطراف درگیر آن را به حالتی دائمی و طولانی مدت بدل کنند، بسیار کم است. البته هرگونه آتش بسی بهتر ازجنگ است و اگر با آزادی جنگجویان زندانی و ربوده شدگان همراه باشد، می‌تواند تا حد زیادی زمینه اعتماد را مهیا سازد. اما این به این یا آن شکل در حد گام‌های تاکتیکی خواهد ماند. اما برنامه مذاکرات، آنگونه که من می‌بینم، شایسته است که مشکلات استراتژیک را پیش بینی کند. اجازه بدهید درحال حاضر مسئله اینکه توافق برسرآغاز مذاکرات بین افغان‌ها چقدر واقعی است را به کناری بگذاریم، چون این تاکنون امکان پذیر نبوده (وارد خواسته‌های معروف دوطرف نمی‌شوم). فرض کنیم مذاکرات شروع شده و برنامه هم آغاز، بیایید به مهم‌ترین مشکلات استراتژیک که باید برسرآنها توافق کرد، اشاره کنیم (علیرغم اینکه، آن طور که نمونه‌هایی از برخی کشورهای عربی سراغ داریم، این همه ماجرا نیست و متأسفانه نمونه‌های بسیاری از مذاکرات وجود دارد که به بن‌بست رسیدند).
اول: نوع حکومت افغانستان. تاکنون «طالبان» اصرار دارد که افغانستان منطقه‌ای اسلامی بشود و این مسئله‌ای پذیرفته نیست برای: طرف مقابل در مذاکرات یعنی دولت کابل و امریکایی‌ها نیز. «طالبان» به هیچ وجه از نام «جمهوری اسلامی» کوتاه نمی‌آید. روشن است که می‌توان تشابهات مستقیمی با مشکل اسم نشان داد که اطراف درگیر در جهان عرب با آن مشترک‌اند(برای نمونه می‌توانم به مورد رهبران کرد سوری اشاره کنم که علاقه دارند کلمه «عربی» را از نام جمهوری سوری حذف کنند).
دوم: مشکل ماهیت قدرت مرکزی درکابل است که به مشکل اول ارتباط دارد. هنوز کاملا روشن نیست که هرطرف مذاکرات افغان آماده تقسیم قدرت باشد و اگر باشد با کدام شروط. این مشکل فقط نقطه اختلاف میان جمهوری‌خواهان دولتی و «طالبان» نیست بلکه با مجموعه‌های مختلف قدرت‌های درون کابل و در گام اول اشرف غنی و اطرافیانش از یک طرف و عبدالله عبدالله و یارانش از طرف دیگر است. چون گروه دوم می‌خواهند نظام را از ریاستی بسته به نظام غیرمتمرکز شبه ریاستی تبدیل کنند. برخی تحلیل‌گران براین باورند که اشرف غنی پیام‌هایی به مخالفان خود در ساختار می‌فرستد که او آمادگی تقسیم جدی قدرت یا هر نوع تمرکززدایی را ندارد.
وزیرخارجه جدید افغانستان، حنیف اتمرسیاستمدار بسیار اثرگذاری که اخیرا به دولت برگشته و از متحدان سابقش جداشد؛ گروهی که درنتیجه آن منحل شد(سیاستمدارانی اثرگذار از تبار تاجیک مانند عطا محمد نور و یونس قانونی) ومخالفت خود را با تمرکز بسیاراعلام کردند. پیش ازآن این شخصیت‌ها حتی بر ایجاد پست نخست وزیری درکشور به توافق رسیده بودند. روشن است که اکنون اتمر در این مرحله نقش مهمی در تمسک به اصل ساختار مرکزی بازی می‌کند که درنگاه حامیان آن می‌تواند حضور دولت اثرگذار را در کشور تضمین کند. با این حال طبق نظرتحلیل‌گران افغان، غنی و اتمر هنوز آن طور که به احتمال زیاد پیش ازآن نقشه کشیده بودند، موفق به پراکنده ساختن گروه عبدالله عبدالله نشدند. احتمال می‌رود که دیدار اتمر با یکی از رهبران هزاره یعنی محمد محقق و رهبر اسماعیلی سعید ندیری کمکی به این مسئله نکرد.
سوم: سازمان دولت محلی. پرسش اینجا تنها این نیست که چه میزان از قدرت به استان‌ها داده می‌شود، بلکه همچنین در شرایط کنونی که قدرت در انحصار این یا آن طرف قرار دارد، چطور بین اطراف درگیرتقسیم بشود. مسئله دیگر که اهمیتی کمتر از این ندارد این است که بسیاری از این استان‌ها به طور کامل گروه‌های نژادی یا دینی معینی در آنها ساکن هستند.
چهارم: مشکلی که با مشکلات قبلی همخوانی دارد، ساختار قبیله‌ای، نژادی و دینی است و گذشتن از قبیله‌گری و فرقه گرایی. دراینجا هرفرد می‌تواند تشابه با برخی کشورهای عربی را انکار کند به گونه‌ای که: ناموفق بودن سیاستمداران در ایجاد راه حل بهتربرای مشکل همآهنگ‌سازی نظام حکومتی و سیاست داخلی با تنوع جمعیت کشور یا قدرت‌های خارجی و بازی با این تمایز ترکیب جمعیتی است که اصطکاک منافع را برمی‌انگیزد. دربرخی موارد هر دو عامل با هم اثرگذاشته‌اند.
پنجم: مشکل ادغام گروه‌های مسلح اطراف درگیر. اصولا باید مسئله پیوستن گروههای «طالبان» به نیروهای مسلح افغان مورد بحث قرار گیرد. اما همان طور که از تاریخ کشورهای مختلف جهان آموخته‌ایم، گردآوردن  جنگجویانی که سال‌های سال باهم جنگیده‌اند و یکدیگر را کشته‌اند در یک ساختار واحد مأموریت آسانی نیست اگر نگوییم محال است. ما نیاز به یافتن ساخت‌هایی برای خاتمه پیشرفته و مورد توافق گروه‌های مذاکره کننده و مدیریت عالیه اطراف هستیم با دادن تضمین‌ها و مهیا ساختن ابزار نظارت مناسب. این راه حل‌های فرضی جایگزین را می‌توان اینگونه برشمرد: حفظ دو ساختار نظامی موازی، انحلال نیروهای مسلح «طالبان» و ادغام تنها برخی اعضای آن در ساختار رسمی کنونی. روشن است که شاید هریک از این راه حل‌‍‌های جایگزین مورد قبول افغانستان و جریان‌های خارجی ناظر بربرنامه صلح باشد. درحقیقت، تجربه عراقی می‌توان برای افغانستان مفید باشد( و این در درجه اول به معنای وجود نیروهای «پیشمرگه» درکردستان عراق همچنین تا حدودی یگان‌های دیگر).
استراتژی نظامی واقعی کشور در متوقف ساختن  مأموریت نابود سازی حدود بیست پایگاه(آن طور که برخی کارشناسان امریکایی می‌گویند) که دراختیار گروه‌های تروریستی از جمله «گروه القاعده» و «گروه دولت اسلامی خراسان» قراردارند، دراینجا نهفته است. گفتنی است که «طالبان» باید تلاش‌های زیادی بکند تا از فهرست گروه‌های تروریستی خارج شود.
ششم: مسئله توسعه اقتصادی است( تاکنون نمی‌دانیم افغانستان چقدر از ویروس کرونا آسیب دیده که تقریبا«بی‌رحمانه»به اقتصاد همه کشورها آسیب زد). برای حل این مشکل، ضروری است مبارزه‌ای سرنوشت سازعلیه فساد هولناک همچنین علیه تولید و قاچاق غیرقانونی مواد مخدر آغاز شود. اختلافات زیادی درباره استراتژی اقتصادی میان بازیگران اصلی داخلی دو طرف وجود دارد.
هفتم و آخر: مشکل استراتژی سیاست خارجی. روابط دشوار افغانستان با قدرت‌های مجاور و مراکز قدرت‌های جهانی و اختلافات خطرناک میان کابل و «طالبان» پیرامون مسایل سیاست خارجه نیز باید برمیز مذاکرات بین افغانی‌ها گذاشته شوند.
اما با این حال آیا امکان دارد طرف‌های درگیر افغان دور میز مذاکرات بنشینند و دادن چنین وزنی به آنها اجازه ندهد به شکست بیانجامد؟ سناریوهای زیادی برای پیشبرد اوضاع وجود دارد؛ میان ویرانی کشور تا آشتی ملی درنوسان است. سناریویی که محقق می‌شود درحقیقت و قبل از هرچیز بر خود افغان‌ها اتکا دارد، البته تا حد زیادی بازیگران خارجی که تأثیر زیادی براوضاع کشور دارند نیز متکی است. همان طور که می‌دانیم درمیان آنها چند کشور عربی وجود دارد. افغانستان برای جهان عرب نیز مهم است چون مشکلات آن تا حد زیادی با آنچه که عرب‌ها باید حل کنند تداخل دارد.