اواخر دهه شصت میلادی فرهیخته فقید سوری یاسین الحافظ جملاتی نوشت که درزمان انتشار به نظرشوک آور آمد و امروزه بسیاری را مبهوت میکند:« همزمان با استعمار و برای اولین بار در تجربه عربی معاصر، فرد عرب توانست بدون آنکه کشته یا محاصره شود و خود را یک طرفه تسلیم کند یا درمعرض ضرب و شتم خاموش از طرف دیگر قرار بگیرد، با حاکمیت مخالفت کند. از اینجا میتوان گفت، تجربه قیمومیت بود که ناخواسته برنامه سیاسی سازی جامعه عربی را آغاز کرد که پیش ازآن سنت سیاسی درآن وجود نداشت و ریشه کن شدن استعمار که پس ازآن استبداد جدید شرقی جایگزینش شد اشارهای برای آغاز عملیات معکوس بود، عملیات پاکسازی رسوبات(دموکراسی قیمومیتی) و ریشه کن کردن سیاست از جامعه یا اجبار مردم به فاصله گرفتن از سیاست بود».
زمانی که الحافظ درباره اثربیروت برخود نوشت، و به تازگی از زندانی درسوریه آزاد شده بود، گفت:« حالا بی آنکه دغدغه مهمانان شب خواب از چشمم برباید میتوانم آسوده بخوابم. تنها از لبنان و درآن کتابها و مقالاتم چاپ و منتشرمیشدند. فراتر از این به برکت لبنان ارتباط گرم و صمیمانهای با فرهنگ مدرن برقرارکردم. آموختم چگونه به گونهای کمتر شرقی با زن و فرزندانم رفتارکنم...».
اندیشههای الحافظ بافتی یگانه در اندیشه سیاسی مشرق عربی بود؛ به خصوص درزمان ظهورشان. دلیل تک بودنشان این است که نظام اولویت بندیشان فرق میکرد. درست است که او به اصول «وحدت عربی»، « مخالفت با امپریالیزم»، «آزادسازی فلسطین» و «ساخت سوسیالیزم» پایبند بود، اما این اصول و باورمندان به آنها را به دلیل موضعشان نسبت به آزادی به محاکمه میکشید. با این مقایسه و با شجاعتی بی نظیر، موفق شد نقاط مثبت استعمار را ثبت کند. نیز توانست با پاکی بینظیری تفوق الگوی لبنانی آن زمان(الگوی «وابسته» و «مرتجع») را برالگوهای نظامی قومی در منطقه یادآورشود.
درهمه اینها الحافظ توجه خاصی به خشونت پنهان در گرایش سیاسی و خشونتهای مستقیمی که درپی آن میآیند داشت که کاملا مطالعه شده و سازمان یافتهاند و زندانها و سلولها درکشورهایی که اصرار بر «آزادسازی فلسطین» و دیگر شعارهای وابسته دارند برآنها گواهی میدهند. به گفته الحافظ پیشرفتهتر آنی است که به سیاست میدان میدهد و از سنگدلی و شکنجه به دورباشد.
در مقابل، اندیشههای «جریان گسترده» بر به حاشیه راندن مسائل سیاسی و آزادی و سنگدلی و شکنجه و چشمپوشی از آنها استوار بود؛ وقتی که اجرا کننده آنها مدعی «آزادسازی فلسطین» یا «ایجاد سوسیالیزم» یا «مخالفت با امپریالیزم» باشد و هیچ لزومی ندارد هم گویندگان حتی به آنچه میگویند اهمیتی بدهند.
به همین دلیل زندگی عربی آکنده از کارهای بی رحمانه و شکنجه است و کتابخانه سیاسی عربی از این نظر بسیار فقیر و کم مایه. درست است که برخی نجات یافتهگان از زندانها متنهایی نوشتند که برخی ازآنها نوآورانه بود و تجربیات و رنجهاشان را شرح میدادند، همین طور درست است که نویسندگانی به مسئله شکنجه و گونههای بی رحمی یا ابزار آن همان طور که دورههای گذشته تاریخ اسلامی معروف بوده پرداختهاند. اما انگار نمیتوان به متنی رسید که سنگدلی و شکنجه را به عنوان یک نظام مورد بررسی قرارداده باشد، یا رابطه این پدیده و گفتمانهای ایدئولوژیک حاکم را توضیح دهد که به دلیل منافع و مسائل دیگر که صفت مقدس یا شبه مقدس گرفتهاند مورد بی توجهی قرارمیگیرند.
شاید نویسنده عراقی کنعان مکیّه اولین کسی بود که این قاعده را با کتاب «جمهوری وحشت» در دوران صدام حسین زیرپاگذاشت. مکیّه با نام مستعار «سمیر الخلیل» گفت، مسئله اساسی در نظام صدام این است که یک نظام سنگدل است که درآن واحد به عقل و جسم یک عراقی تجاوز میکند و در نهایت تفنن و خشم این کار را عملی میکند. اما امپریالیزم و صهیونیزم و دیگر مسائل نسبت به آن مسئلهای ثانوی هستند.
آن روز سیل فحش به سوی مکیه-الخلیل روان شد چون« آنچه را که غربیها به زبان میآورند» درباره نظامی که «دربرابر امپریالیزم و صهیونیزم ایستاده» میگوید. مدتی بعد تهمت زدن به مکیه به یک ورزش روزانه شخصیتهای فرهنگی عرب تبدیل شد؛ او اصل نقدی را براولویت بندی آن فرهنگیها در کتابش «سنگدلی و سکوت» تطبیق داد. چون درسال 1991 موافق بیرون راندن صدام از کویت بود و سرنگونی نظام سنگدلی بغداد را مهمتر از هویت طرف امریکایی میدانست که آن را سرنگون میساخت و از طرف دوم خواست تا «مأموریتش را کامل کند».
واقعا درسالهای اخیر تعداد افراد فرهنگی عرب که نظام اولویت بندی دادهها را تغییر دادند روبه افزایش گذاشت. این به خصوص درباره سوریها صادق است که با پوست و گوشت و استخوان خود بالاترین سنگدلی را آزمودند، اما با گوش خود بی تفاوتی به مسائل «سرنوشت» ساز را شنیدند. مقایسه بین دوطرف بسیار دور در سوریه بسیار با معناست.
یکی از برجستهترین این نویسندگان یاسین الحاج بود که 16سال را در زندان سپری کرد و اخیراً نوشت:« درسوریه اولا کسی نیست که زندان رفته و شکنجه ندیده باشد. شکنجه اینجا بنیادی، و برنامه ریزی شده است و این طور نیست که اتفاقی رخ بدهد. این بدین معناست که تحقیر بنیادی و برنامه ریزی شده است. یکی از نشانههای برجسته دوران اسدی پس از شکنجه، زمانهای ماراتونی است که سوریهای بسیاری در زندان گذراندهاند که مدت زمان آن از همه دوران حکومت نازی فراتر میرود... آنچه از تجربه سالهای سپری شده میتوان آموخت اینکه (سوریه اسد) کشور شکنجه است و امکان ندارد سوریه بدون شکنجه باشد مگر اینکه سوریه بدون اسد بشود».
TT
شکنجه؛ فراوان در زندگی عربی، کمیاب در فرهنگ سیاسی عربی
مقالات بیشتر دیدگاه
لم تشترك بعد
انشئ حساباً خاصاً بك لتحصل على أخبار مخصصة لك ولتتمتع بخاصية حفظ المقالات وتتلقى نشراتنا البريدية المتنوعة