وقتی روابط میان دو کشور مارات متحده عربی و بحرین با کشور اسرائیل عادی شد، نگاهها به سرعت سمت دمشق چرخید: دژ مقاومت و پایداری چگونه پاسخ خواهد داد؟ آیا عادی سازی روابط را میپذیرد در حالی که همه آنچه را که درباره انور سادات، یاسر عرفات، ملک حسین و امین جمیّل گفته بود درحافظه باقی مانده است؟
دمشق واکنشی نسبت به گام خلیجی-اسرائیلی نشان نداد. به آنچه روی داد راضی بود. حتی جمله مشهوری که به عنوان توضیح ضربههای نظامی اسرائیلی گفته میشود(سوریه زمان و مکان مناسب پاسخ را انتخاب میکند) هم شنیده نشد. ریاست جمهوری، وزارت خارجه، رادیو و تلویزیون همه سکوت اختیار کردند. مسئله به کارمندان سپرده شد: بثینه شعبان، مشاور رسانهای و سیاسی ریاست جمهوری سوریه به «المیادین» گفت: « نمیدانم منافع ابوظبی کدامند». نمیدانم ناگهان جای یقین نشست. «حزب بعث عربی سوسیالیستی» پاسخ را به عهده گرفت: در بیانیهای شدید اللحن «دشمنی آشکار با مسئله فلسطین و حقوق مردم فلسطین» را محکوم کرد. اما سخنان بعث سخنان بعثی است و زیاد جدی گرفته نمیشود.
نویسندگان و تحلیلگرانی در خوانش این سکوت همراه با شرایط سوریهای دیگر، از این فراتر رفتند. این سئوال را پیش کشیدند که: چه زمان بشار اسد به تلاویو میرود؟ مذاکرات سوری-اسرائیلی با نظارت امریکا کی آغاز میشوند؟
این اکنون اتفاق نیفتاده است. اما بخشی از آن در کشور مجاور اتفاق افتاد که دستکمی از مقاومت همسایه بزرگتر ندارد: لبنان. رئیس مجلس نمایندگان نبیه برّی خبر از رسیدن به «توافق درباره چارچوب» برای آغاز مذاکرات غیر مستقیم میان لبنان و اسرائیل داد. اما اینکه اطلاعیه از سوی برّی متحد «حزب الله» صادر میشود و نه از سوی رئیس جمهوری میشل عون نشان دهنده آن است که حکومت موازی و نه حکومت اصلی است که برای پذیرش مسئولیت اقدام و مشارکت میکند.
آنچه بر بزرگی و اهمیت موضوع میافزاید اینکه سازمان ملل متحد بر برنامه نظارت خواهد داشت. اما زمانی این اهمیت به اوج میرسد که ایالات متحده «شیطان بزرگ» نقش میانجی و تسهیل کننده برنامه را خواهد داشت.
رویداد مهم با زبان جدیدی همراه شد که سخن از «منافع بزرگ» و «توسعه منابع» و «ملتهای منطقه» میزند. ماجرا بوی یک نوع عادی سازی روابط با «رژیم صهیونیستی» میدهد که در وجود آن تشکیک میکنیم!
این ماجرا با مسئله غریب دیگری همراه شد: استقرار نیروهای واکنش سریع بینالمللی(یونیفل) در بیروت و منطقه بندر. روزنامه «النهار» نوشت که این استقرار مقدمهچینی برای گسترش استقرار نیروهای واکنش سریع به سمت دو مرز شرقی و دریایی است« و مأموریت نظارت و مراقبت جدید به آنها سپرده میشود تا از برنامه قاچاق جلوگیری شود و این با هدف محقق ساختن خواسته امریکا صورت میگیرد. واشنگتن در زمان بررسی موضوع تمدید مأموریت این نیروها در ماه آگوست در شورای امنیت خواستار عدم مقید ساختن این نیروها شده بود». فقط جهت یادآوری:« حزب الله» خصومت شدیدش را با توسعه کار نیروهای واکنش سریع پنهان نمیکند و دائما آنها را متهم میسازد که درخدمت اسرائیل قرار دارند همان طور که چندین بار «اهالی»! را به برخورد با آنها تشویق کرد.
پس، به دور از سخنان پرطنین و آهنگین درباره اسرائیل و فلسطین، و دروغ طولانی درباره فلسطینیها، چیز دیگری در منطقه درحال روی دادن است:
روز 7 مه گذشته، روزی که مصطفی الکاظمی مکلف به تشکیل دولت جدید عراق شد، نشان داده شد که صفحهای شروع به بسته شدن کرده: ایرانیها و شبه نظامیان عراقیشان با نخست وزیر شدن مردی موافقت کردند که تا چند روز قبل به او فحش میدادند و تهمت خیانت میزدند. یکی از گروههای آنها (کتائب حزب الله) بی وقفه تهمت همدستی در توطئه کشتن قاسم سلیمانی را به او زد.
از اینجا شک ایرانیها به شانسهای طرح خمینی در منطقه مشرق آغاز شد. بازگرداندن جنبش «حماس» به صف مقاومت بسیار اندک و بسیار دیر اتفاق افتاد: تهران از نظر اقتصادی بی رمق و درمنطقه و عرصه بینالمللی منزوی است. متحدش اسد مالک است، اما حاکم نیست، درحالی که صدای قویتر در سوریه همان صدای روسیه است. نظام ایرانی این حقیقت را بهتر از همه میداند. «حزب الله» و شبه نظامیان شیعه عراقی درکشورشان وضعیت مطلوبی بین مردم ندارند. این همان چیزی است که خیزش در دوکشور نشان داد و در لبنان انفجار بندر آن را به اوج رساند.
این به معنای آن نیست که «محور مقاومت» تسلیم شده یا تسلیم میشود. بلکه به احتمال زیاد وارد یک نبرد درحال عقب نشینی شده تا با آن وقت اضافه را در انتظار انتخابات ریاست جمهوری امریکا پر کند. جنگ همراه با عقبنشینی دو شق دارد: امتیاز دادن از یک جهت و تلاش برای ایجاد آشوب از جهتی دیگر. در بخش امتیاز دادن میتوان به خم شدن در برابر تحولات سابق الذکر اشاره کرد، اما در مربع آشوب میتوان ناکام گذاشتن ابتکار عمل فرانسه در لبنان و شلیک موشکهای «ناشناس» در عراق را گنجاند.
علیرغم کوتاهی این مدت زمان، یک مرحله نگران کننده و دشوار است که اصحاب مقاومت به امریکا و اسرائیل امتیاز میدهند درحالی که برکسانی که آنها را متحد امریکا و اسرائیل میدانند فشار میآورند.
این روشی است که بر یک مکتب ریشه دار تکیه دارد، مکتبی که حافظ اسد استاد برجسته آن بود.