همیشه به آلمان به عنوان یک معما و لغزی از لغزهای بشریت و تاریخ انسان نگاه کردهام. تجربه یا تجربههایی که در این جهان کم نظیرند. هر چه مطالعهام عمیقتر شده، دایره ابهام بیشتر شد. کتاب گزارشگر«دیلی تلگراف» جان چمپیون «چرا آلمان برتری دارد؟» این پرسش را مطرح میکند و با آن سریالی لذت بخش از مشاهداتش را عرضه میکند، اما جوابی قانع کننده نمیدهد. چر-به عنوان نمونه- بریتانیاییها به بیرون رفتن از اتحادیه اروپا و بستن درهای جزیره به روی مهاجران و گریختگان از کشورشان رأی دادند درحالی که انگلا مرکل دروازههای آلمان را به روی یک میلیون مهاجر از نژادها و فرهنگها و ادیان و آداب مختلف گشود؟
این کار را کرد درحالی که آلمان هنوز ادغام مجدد بین شرق و غرب خود را به پایان نبرده بود که تاکنون 12 تریلیون دلار برای آن هزینه داشته است. آیا موفق شد؟ بله. مسئله به پایان رسید؟ خیر. تاکنون چیزی به پایان نرسیده است. مسئله به این سادگی هم نیست. روابط اجتماعی میان خود آلمانها دچار تنش است پس بین آلمانها و غریبههایی با عادتها و آداب کاملا متضاد که شهرهایشان را پرکردهاند چگونه خواهد بود؟
اما تجربه درهمه مقیاسها موفق بود. مرکل سوریها را در خیابانها و محلهها تقسیم کرد و نه در اردوگاهها. وقتی که یک پناهنده سوری روزی به ماشینش رسید، کاغذی دید که برشیشهاش چسبانده شده بود با این پیام: ساکنان این خیابان امیدوارند ماشینت را بشویی چون ظاهرش ارزش خیابان را پایین میآورد و نشان میدهد ساکنان آن تنبلاند و اهمیتی به زیبایی نمیدهند.
درماه ژوئن آینده کشور آلمان یکصد و پنجاهمین سالش را کامل میکند. هیچ جشنی هم برای این مناسبت وجود ندارد. چه جشنی بگیرد کشوری که در این مدت کوتاه این همه ضرر و زیان به خود و جهان وارد ساخت و نامش به دو جنگ جهانی، هلوکاست و تقسیم شدن گره خورده است؟ چنان ویران کرد که هیچ کسی نکرد و چنان ویران شد که هیچ کسی نشد. از دل آوارها برخاست که هیچ کسی برنخاست.
نیمی از این سالها با رعب و وحشت و دیکتاتوری و جنگ و مرگ همراه بود. نیم دیگرش هم آبادانی و خلع سلاح و تلاش برای صلح جهانی. از کشوری که پشت سرهیتلر راه افتاد که علیه سلامت اروپا و امریکا و روسیه قیام کرد تا کشوری که ارتشش به دنبال آتش سوزیهایی میگردد تا خاموششان کند. چقدر این برایم همانند آفتاب عیان بود وقتی که پس از انفجار بندر بیروت درصف مسافران ایستاده بودم. جلوی من سه افسر آلمانی بودند با لباس رزم و درجه سرتیپی. شرح مسئولیتشان روی سینهشان نوشته شده؛ سه نفر روانپزشک که آمده بودند به مردم بیروت در تحمل آثار شوک کمک کنند. از افسری که جلوی من بود پرسیدم: آیا صحنه تو را به یاد برلن یا درسدن انداخت؟ کمی جا خورد. در فرودگاه بیروت توقع چنین پرسشی را نداشت. بعد گفت: صحنههای ویرانی یکی هستند در همه تاریخ در همه جهان. ویرانی وحشتناکتر از دیگری وجود دارد اما بهتر از دیگری نه.
آلمان این مرحله از تاریخ را به رهبری یک زن محقق ساخت. 15سال موفقیت چشمگیر درسایه یک زن. یک زن عادی و ساده از شرق. حتی در مواجهه با «کرونا» آلمان برتری و تفوق بیشتری داشت. کم تفوقهای این جهان بسیارند. این یک اصل است.