انتظار میرفت در باره پاسخ ندادن ایران پس از کشته شدن فخری زاده که کشتن سلیمانی پیش ازآن روی داده بود، سیل تحلیلها و اظهار نظرها در مطبوعات و شبکههای اجتماعی راه بیفتد. تنها دلیل این انفجار، سرزنش و شماتت نظام ایرانی نیست. وضعیت کنونی ایران در تاریخ بیسابقه است و اگر هم مانندی برایش یافت شود بسیار نادر است. ضربهای پس از ضربه دیگر و اهانتی پس از اهانت دیگر، در سوریه و عراق و لبنان و در خود ایران و هیچ پاسخی به طرف متهم به زدن ضربهها دیده نمیشود. هرکه کشته شود بشود و تنها پاسخ همانی است که بود: اوج گرفتن فحشها و تهدیدها.
برای نمونه جمال عبدالناصر تلاش کرد به شکست فضاحتبار1967 با جنگ فرسایشی پاسخ دهد. حتی حافظ اسد دارنده اصطلاح« انتخاب زمان و مکان مناسب»، وارد جنگ اکتبر شد و لحظهای از ذهنش گذشت، زمانی که اسرائیل به لبنان حمله میکرد، با حملات هوایی به آنها ضربه بزند.
نظام ایرانی در چنین شرایطی نیست. اگر فحشها را به کناری بگذاریم، رفتار تهران نشان میدهد که اهانتها و ضربهها انگار طبیعی و عادیاند: مثلاً هیچ مقام رسمی به این دلیل ازسمت خود کنارهگیری نکرد یا کنار گذاشته نشد. هیچ افسر یا مقام امنیتی به دلیل کوتاهی در رویارویی با آن حادثه خودکشی نکرد.
اسماعیل قاآنی، فرمانده «سپاه قدس» از واژههای جنگهای قبیلهای استفاده کرد:« مرتکب این جنایت مانند مردها قدرت جنگ رویاروی را نداشت». زبانی که دیگر بی معناست. «صبر استراتژیک» تنها کلید گشایش است.
اما ما از نظامی سخن نمیگوییم که به صبر و بردباری شهره است و صلح را دوست دارد، یا دارای ایدئولوژی است که اولویت را به آرامش و ثبات با هدف تمرکز بر موفقیت برنامههای توسعه میدهد. نظامی است با طبیعت جنگی که جهان را جز صحنه خصومت و دشمنی نمیبیند و افکاری جز آنهایی که به رویارویی با «شیاطین» تشویق میکنند، نشر نمیدهد. از این بالاتر دست از دعوت به «ویرانی اسرائیل» نمیکشد.
ازنظر فرهنگی حتی: از زمان انقلاب 1979 هزاران مقاله و تحقیق بیرون آمد که نشان میدهند، خمینیگرایی تفسیر آیینهای شیعه را تغییر داد مانند سینهزنی که آیینی است فردی که برخود فرد اثرمیگذارد و آن را به خشونتی که خصم و دشمن را هدف قرارمیدهد تبدیل کرد.
چیزی از شگفتی کم نمیکند این بهانه که میگوید: تهران نمیخواهد در «دام اسرائیلی» بیفتد، چرا که تلاویو میخواهد رئیس جمهوری منتخب امریکا را دربرابر واقعیت جدید قراردهد. این «کشیده نشدن» وقتی که توهینها مطلق و روزانه باشند، مطلق باقی نمیماند. چنین رفتاری مایه وسوسه بایدن نمیشود که دربرابر ایران بزرگوارتر از ترامپ باشد. دولت جدید احتمالا نتیجه خواهد گرفت( و چنین هم هست) نیازی به تفاهم با طرف ضعیف و خوار و تا این حد ناتوان نیست!
اما در مقابل ما میدانیم که ایران با حرارت و هیجان به حمله صدام حسین پاسخ داد و وارد طولانیترین و پرهزینهترین جنگ از نظرمالی و انسانی شد. ایران نمیخواست این جنگ کوتاه بشود بلکه آن را به عنوان مدخلی برای استحکام بخشیدن به نظاماش تبدیل کرد که آن زمان سست و شکننده بود. نیز میدانیم ابزار تهران و مشاوراناش در سراسر کشورهای مجاور گستردهاند و به وابستگان جنگجویاش پول و سلاح میرساند. نیز میدانیم که برخی شخصیتهای رسمی آن با زبانی صریح سخن از طمعورزی خود «در چهار پایتخت عربی» گفتهاند.
از این تناقض چه میتوان فهمید؟ به احتمال زیاد مفهوم جنگ با تفسیر ایرانیاش درعمل و مشخصاً شامل همسایگان عرب میشود و به هیچ وجه اسرائیل را دربرنمیگیرد. با عربها قانون جنگ اجرا میشود. با کشور عبری قانون دیگری وجود دارد که معنایش این است که ضربههایش تحصیل حاصل است. و در نتیجه پاسخ ندادن به آنها نیز تحصیل حاصل است.
«پاسخ» شاید در سوریه، عراق، یمن یا لبنان داده شود، شاید علیه کسانی که ایران دارای فرهنگ سخاوتمند هجویات به «مزدوران اسرائیل و امریکا» توصیف میکند... اما «پاسخ» به اسرائیل و امریکا داده نمیشود. به همین دلیل تهران تسلیم تلاویو یا واشنگتن نمیشود آنگونه که میتوان از رفتار بسیار منفیاش فهمید، تا زمانی که در کشورهای عربی «به آنها پاسخ میدهد».
در حقیقت این یک کشف نیست: ایران اساساً دغدغه جنگ با اسرائیل را ندارد، اگر چنین میبود باید سیاستی را در پیش میگرفت که دیگر جنگجویان تاریخ درپیش گرفتند، یعنی توسعه دادن به دایره دوستان و کاستن از تعداد دشمنان در سمتی که قصد جنگ با آن را دارند. به معنایی دیگر، اگر هم و غم جنگ با اسرائیل را میداشت باید سیاستها همبستگی با همسایههای خود را در پیش میگرفت و تلاش میکرد اختلافات با آنها را کاهش دهد. آنچه انجام داد و انجام میدهد برعکس این است، چرا که اهمیتی به جنگیدن با اسرائیل نمیدهد.
این را به قصد به تنگنا انداختن کسانی که با اسرئیل نمیجنگند، و یا به قصد جنگطلبی، هرجنگی، با آن یا با غیرآن گفته نمیشود، بلکه برای طلب صداقت گفته میشود، حتی اگر برای یک بار هم شده. واقعیتی که ما تجربه میکنیم، که هم عجیب و غریب هم رسواکننده و هم دردناک است، اینکه رهبری طرح ضد اسرائیل امروز آوار این طرح را در دست گرفته است: آوار سیاسی، اقتصادی و فرهنگی که نظام ایرانی نامیده میشود. رهبری در زمان دروغ محض اینگونه شده که نه میجنگد و نه آشتی میکند یا بهتر است گفته شود، نه آنجا میجنگد و نه اینجا صلح میکند. حال آنکه مواضع تهران همه میان عجیب و حیرتآور و ترسبرانگیز و مایه کنجکاوی و اهانتبار به معنای حقیقی کلمه آنها، دلایل موجهی برای تأمل و اظهار نظر و البته طنزاند.