همیشه درباره پرندههای میخوانم چون دنیای ناشناختهای هستند که پیرامون ما را گرفتهاند. همین طور برای آنکه با برخی مهمانان دوست داشتنی که دائما به دیدن باغ میآیند درست رفتار کنم. دیدارهای سبک، کوتاه و همیشه همراه با آهنگ و آواز. و بسیاری وقتها برای اهدافی کاملاً مشخص: خوردن صبحانه یا نهار روی درخت «اکیدنیا» یا انار یا برخی دانههای خانگی. کنجشگها با امنیت باغ الفت گرفتند و با حمل خاشاک -احتمالا از باغهای نزدیک- لانههای خود را روی شاخه درختها میسازند.
سه یا چهار گونه از این مخلوقات فرح بخش بیشتر به سمت ما نمیآیند و آنها را نه به نام بلکه با صدا میشناسیم. کوچکترها آهنگ و آهنگ و رنگ و رنگ. و بزرگترها پرغرور سرگرم جستوجوی نان و دانه. دانشمندان تاکنون 11000 گونه پرنده شناشایی کردهاند که بسیاری از آنها باهوشتر از آدمیزادند. بسیاری از آنها پرندگان مهاجرند که در زمستان به دنبال آفتاب و گرما میروند و حافظه عجیبی در شناخت مکانهایی دارد که درآنها دانههایشان را انبارکرده و «توقفگاهها»ی زمینی رفت و برگشت را به یاد دارد.
پرندههای بسیاری دیگر از پرواز در آسمان لبنان دوری میکنند، جایی که لبنانیها برای لذت بردن از کشتنشان کلاشنیکف به دست به استقبالشان میروند، با اینکه گوشتشان قابل خوردن نیست. خیال میکردم این یک عادت خاص لبنانی است، اما خواندم که این ددمنشی جهانی است به خصوص در حوزه دریای مدیترانه و به ویژه مصر، لبنان، مالتا و قبرس. هرسال 500 میلیون پرنده قربانی این هوس سادیسمی میشوند.
پرندهها نقشههای دنیای خود را بیشتر از آدمی میشناسند. از سرزمین سرد آلاسکا با طی کردن مسافت 7هزار مایل بی هیچ خطایی به نیوزیلند، سرزمین جاسندا اردرن سفرمیکنند. ضرب المثلی که میگوید« عقلش مانند گنجشک کم است» به هیچ وجه درست نیست.
بعضی پرندهها درست مانند انسان ماهی صید میکنند. تکه نانی کوچک در آب میاندازد و طولی نمیکشد که نان باد میکند و ماهی به سمتش کشیده میشود و پرنده بر سرش میریزد. قلاب در اینجا همان منقار است و در سرعت عمل دست کمی از آن ندارد.
در دوران جوانی( خیلی دور) دوستی داشتم که براثر حادثهای یکی از پاهایش فلج شد. با وجود معلولیت خود را با زندگی کردن با یک پا عادت داد و عصا را پای دوم خودش ساخت. یکی از توانهایش رفتن به شکار بود.
یک روز جوجه کبکی شکار کرد و با خود به خانه آورد و شروع کرد به آموزش دادن آن، همان طور که میمونها و خرسها را تربیت میکنند؛ به پشت بخواب، بپر، برو به سمت چپ، راست و این قبیل کارها. با گذشت زمان کبک در اتاقش میخوابید و اول صبح بیدارش میکرد. در طول شب هم با او بیدار میماند. اگر کسی در خانهاش را میزد، کبک جست میزد و آماده میشد ببیند چه کسی درمیزند. یک روز کبک قطعهای از اثاث خانه را خراب کرد. صاحبش عصبانی شد و با صدای بلند توبیخش کرد. پرنده از اندوه درخودش فرو رفت پاپس کشید و غمگین از خانه رفت و دیگر برنگشت.
ما در باغ کاملاً حواسمان هست برای مهمانان پرندهاش ایجاد مزاحمت نکنیم. میخواهیم بمانند و آواز بخوانند...