یاسر عبدالعزیز
مدیر دفتر الشرق الاوسط در قاهره
TT

یک حکایت قدیمی و حوادث معاصر

حکایت تا حدودی قدیمی است و به نظرمی‌رسد در گذرتحولات تند و سریع که جهان به خود می‌بیند فراموش شده، اما با این حال افکار مهمی را عرضه می‌کند که می‌توان با آنها برخی فعالیت‌های رسانه‌ای معاصر را ارزیابی کرد و میزان پایبندی آنها به حداقل‌های منطقی و حرفه‌ای بودن محک زد تا زمانی که با وجود افزایش محدودیت‌ها و قیود ممکن و مطلوب باشد.
داستان به جوان امریکایی ادوارد اسنودن مربوط می‌شود که بسیاری از ما به یاد می‌آوریم حدود هشت سال پیش تیتر جذاب اخبار بود، وقتی اسناد و مکالمات ضبط شده‌ خطرناکی را که در زمان کار در آژانس امنیت ملی امریکا به دست آورد به بیرون درز داد و از ایالات متحده گریخت. اسنادی که نشان می‌داد واشنگتن اقدام به جاسوسی و شنود مکالمات شخصیت‌های امریکایی و خارجی می‌کند از جمله سران کشورها، رؤسای جمهوری، دیپلمات‌ها و مدیران شرکت‌های بزرگ کشورهای دیگر.
اسنودن این اسناد را به کشور متخاصم نفرستاد بلکه آنها را در اختیار دو روزنامه « گاردین» و «واشنگتن پست» داد که در انتشار مواد تکان دهنده و خطرناک آنها تردید به خود راه ندادند که رئیس جمهوری اسبق امریکا باراک اوباما را ناگزیر ساخت در ماه اکتبر سال 2013 اعتراف کند، دولتش اقدام به شنود و کنترل افراد، مقامات و اعضای کنگره همچنین درخصوص هیئت‌های خارجی و دولت‌ها و دستگاه‌های امنیتی وابسته به دیگر کشورها می‌کرد.
این اطلاعات طبقه‌بندی شده «خیلی محرمانه» براساس قوانین امریکا باید مورد حفاظت لازم باشند، اما اسنودن در این سپر حفاظتی نفوذ کرد، مسئله‌ای که موجب شد از سوی مقامات ذیربط به جاسوسی و سرقت اموال دولتی متهم شود و او را در فهرست دستگاه‌های امنیتی امریکا بگنجانند.
اسنودن به روشی نامعلوم از کشور گریخت و مردم درباره این کار او به دو گروه تقسیم شدند: اول او را قهرمانی شمردند که به خاطر ارزش‌هایش بر قید و بندهای شغلی پیروز شد، تا جایی که او را نامزد جایزه صلح نوبل کردند. گروه دوم اما او را «خائن و جاسوس» به حساب آوردند چون اطلاعات محرمانه بسیار خطرناک را فاش ساخت که می‌توانند مرکز امنیتی و سیاسی کشورش را تضعیف کند.
اسنودن درسفر فرارش اول وارد هنگ کنگ شد بعد از آنجا به روسیه رفت که آن را ایستگاه مناسبی برای اقامت امن دید تا اینکه به پناهندگی سیاسی در یکی از کشورهای دموکرات دست یابد. اما درحالی که در روسیه بود و از محافظت دولتی برخوردار شد که مخالف سیاست‌هایی امریکایی است آن اتفاق قابل توجه روی داد؛ دولت از او برای حضور در همایش دوره‌ای در آوریل 2014 دعوت کرد؛ همایشی که معمولاً رئیس جمهوری درآن شرکت می‌کند و گفت‌وگویی با شخصیت‌های برجسته بین‌المللی و داخلی دعوت شده برگزار می‌کند.
به عنوان یک پناهنده در روسیه، تصور نمی‌شد که اسنودن مایه خشم مقامات روسی یا نگرانی آنها از حضورش در کشور بشود، جز اینکه دست به کار عجیبی زد؛ این پرسش را متوجه رئیس جمهوری روسیه کرد:« آیا اقدام به کنترل ارتباطات فردی شهروندان روس می‌کنید؟ اگر کسی در دستگاه‌های امنیتی روسیه با استفاده از پوشش قانونی ضبط مکالمات دست به چنین کاری بزند، آیا توجیه اخلاقی برای آن می‌یابید؟».
جدای از اینکه پاسخ پوتین به پرسش اسنودن مثبت یا منفی بود، پرسش از حالت‌های پاسخ مهم‌تر باقی می‌ماند. شاید این همان کاری باشد که این مهره فراری امریکایی مشخصاً قصد انجام آن را داشت... پرسش مهمی را از فرد مورد نظر و در مکان و زمان مناسب مطرح بکند.
اسنودن فردای حضورش در همایش، مقاله‌ای در«واشنگتن پست» نوشت و درآن توضیح داد که می‌داند او تنها «پناهنده‌ای» در روسیه است و روسیه کشورش نیست و شاید از این مطمئن بود که به هیچ وجه از پوتین پاسخی روشن به‌ پرسش خود نمی‌یابد، اما او فقط می‌خواست پرسش را پیش بکشد تا ارزش مشخصی را مبرهن کند؛ ارزشی که به وسیله آن می‌تواند اثبات کند، او « مدافع آزادی‌های فردی و حق داشتن حریم خصوصی است» و تنها «خائن و جاسوس» نیست.
وقتی روزنامه‌نگاران در یک مؤسسه رسانه‌ای با ماهیت منطقه‌ای یا بین‌المللی فعالیت می‌کنند، آنها تابع چارچوبی از محدودیت‌ها و قیدها می‌شوند که مربوط به محترم شمردن حقوق مالکیت، منافع سیاسی کشوری که رسانه‌شان از آن منتشر می‌شود، حق مخاطبان برای شناخت تحولاتی که در چارچوب توجهشان قرارمی‌گیرند و اضافه بر حداقلی از پایبندی حرفه‌ای که باید با آنچه آن رسانه درباره خود می‌گوید و ادعا می‌کند همآهنگی داشته باشد.
برخی روزنامه‌نگاران درباره احترام به همه آن حقوق اغراق می‌کنند و در سخن گفتن از اصول و ارزش‌ها زیاده‌روی می‌کنند وقتی که مسئله به امور خارجی مربوط می‌شود که به سیاست و منافع مالک آن رسانه ارتباط داشته باشند و وقتی ناگزیر باشند که مسائل مهم، جدی و خطرناک را مطرح بکنند که ممکن است با دیدگاه کارفرمای آنها تعارض داشته باشند، آنها همان کاری را که اسنودن کرد نمی‌کنند، بلکه سکوت می‌کنند... سکوت قبرستانی.