فاضل السلطانى
TT

نویسندگی یا جنون

جورج اورول می‌گوید، زندگینامه خودنوشت( اتوبیوگرافی) که پرده از «مسائل وحشتناک» در زندگی صاحب آن برندارد، اتوبیوگرافی نیست. منظور از مسائل وحشتناک در اینجا، این است که نویسنده از نقاط ضعف خود که بی شک هرانسانی از آنها رنج می‌برد، شکننده بودنش در مراحل زندگی‌ و شکست‌هایش در مسیر زندگی و ادبی پرده بردارد و در یک کلام یک زندگینامه صادقانه باشد و آن را رنگ و لعاب نزند، بخش‌هایی را که می‌پسندد نشان دهد و بخشی از آن را پنهان سازد. بدین معنا، کتاب‌های اتوبیوگرافی به خصوص درجهان عرب برعکس آنچه در بیشتر کتاب‌های اتوبیوگرافی غربی می‌بینیم بسیار اندک‌اند؛ از ژان ژاک روسو در «اعترافات» تا ژانت فریم، نویسنده ایسلندی(1924-2004) که به عنوان یکی از مهم‌ترین نویسندگان کشورش به شمار می‌آید. او در درجه اول به دلیل زندگینامه‌اش به این جایگاه رسید که در سه بخش منتشر و بارها تجدید چاپ شد و براساس بخش «فرشته‌ای بر سفره‌ام» فیلمی ساخته شد، همین‌طور پس ازآنکه رمان «آلبوم جیغ می‌کشد» را که براساس زندگینامه‌اش از جمله هشت سالی که در تیمارستان گذراند، نوشته بود منتشر کرد.
زندگینامه‌ای واقعاً ترسناک، اما روایتش می‌کند، با وجود آنکه از ضمیر متکلم با برطرفی بسیار استفاده می‌کند به طوری که انگار درباره فرد دیگری سخن می‌گوید که هیچ ارتباطی با او ندارد... از واژه‌ها یا صحنه‌ها شفقت برانگیز یا تسلی‌بخش خود خبری نیست با وجود فجایعی که در مراحل زندگی از سرگذرانده، از فقدان دو برادری که دچار شیزوفرنی شدند وقتی که او درآغاز جوانی و شروع راه نویسندگی بود.
ژانت فریم درخانه‌ای متولد شد که جز شعر کسی ساکنش نبود... شعری که پدر هر شام به همراه موسیقی برای فرزندان ترتیل می‌کرد و مادری شاعر که بعداً به یک خانه‌دار تبدیل شد. شعر همچنان دغدغه ثابتش ماند. عادت داشت هر وقت فرزندانش او را با پرسش‌های جدی درباره زندگی محاصره می‌کردند به آنها می‌گفت: شعر بخوانید... به جواب‌ها می‌رسید. ژانت کوچک مالامال شعر شد. نه زندگی شخصی و نه دوست. به شاعران مرده بسنده می‌کرد: شکسپیر، وردزورث، پرسی شلی، جان کیتس، توماس هاردی، دبلیو. اچ. ییتس و تی اس الیوت.
از همان ابتدای کودکی به همه می‌گفت: می‌خواهم شاعر بشوم. نه هیچ چیز دیگر. وقتی پس از فارغ‌التحصیلی وارد حرفه معلمی شد، ناگهان درس‌ها را کنار گذاشت، عذرخواست و مدرسه را ترک کرد و دیگر برنگشت. نمی‌خواست خودش را جز برای شعر وقف کند، از ترس اینکه مبادا مادرش را تکرار کند که از یک شاعر به خانه‌دار تبدیل شد و او همیشه مادرش را برای این کار «شنیع‌اش» ملامت می‌کرد.
در آن دوره زودهنگام شیزوفرنی به سمت سرش خزیدن گرفت. سرکوچک پر از شعر، تاب تناقض را نیاورد؛ نبردی خونین میان زندگی آن طور که می‌خواهد و زندگی با خواسته‌های بی انتهایش که باید به آنها پاسخ داد و گرنه برای همان تو را مجازات می‌کند.
و مجازات ژانت فریم ترسناک بود: جنون، یا عاقلان، عمل‌گراها، افراد موفق در زندگی، کسانی که در مجرای زندگی راهی‌اند و کسانی که آن را از چپ و راست گرفته‌اند، مسئله را چنین برایش تصویر کردند.
به هیچ وجه دربرابرشان مقاومت نکرد. انگار با آنها همدست بود... گویی همان را می‌خواست. چه نوآوری است کسی که از هول و وحشت این زندگی که از تو می‌خواهد میان آن و نویسندگی انتخاب کنی، آرزو کند دچار جنون شود؟ داستایووسکی عادت داشت بگوید: طرح بعدی من جنون است. آلمانی بزرگ هولدرلین سی سال در تیمارستان سپری کرد.
اما اتفاقات و تصادف‌ها گاهی مهربان و دل‌نازک‌اند. پزشک معالجش شعری از او در یک نشریه محلی خواند؛ اولین شعری بود که منتشر می‌کرد و مسئله کاملاً تغییر کرد. جنون آزادش کرد.
و ژانت فریم همیشه می‌گفت: نویسندگی نجاتم داد.