فاضل السلطانى
TT

آیا مغربی‌ها زبان عربی ما را نجات می‌دهند؟

درسفر اخیرم به مغرب که به دعوت بزرگوارانه «مؤسسه اصیلة» در چهل و دومین دوره بین‌المللی خود مشاهده کردم، میان آنچه طی چندین دهه از زمانی که به مدت دو سال در اواخر دهه هفتاد تصحیل کردم و آنچه اکنون لمس می‌کردم دست به مقایسه می‌زدم. درخصوص سطح آموزش و تدریس زبان عربی، تغییری هائل روی داده است. زبان عربی در این کشور دیگر آن دختر شرمگین نیست که بود بلکه به پختگی رسیده و مالک زبان خود شده. و از این فراتر زبانی روان و صاف بی هیچ شائبه‌ای گشته. دیگر نه خبری از زبان نامفهوم بود و نه صداهای غیراصیل به هم آمیخته و این تنها بر نویسندگان و روزنامه‌نگارانی که با آنها دیدار کردم و در همایش‌های فکری و فرهنگی که مؤسسه به تنهایی برگزار کرده بود منطبق نمی‌شد بلکه شامل داش‌آموزان مقاطع راهنمایی و دبیرستان هم بود که به ابتکار زیبای مؤسسه در نشست‌های شعری شرکت می‌کردند تا شعر را به اذهان و نقطه توجه آنها نزدیک سازد، افرادی که در جلسات نقد و بررسی و طرح پرسش‌های پخته به زبان سالم عربی از جهت قواعد و ساختار، شرکت کردند. آنجا این احساس را می‌کنی که مغربی‌ها واقعاً نبرد آموزشی را که پس از استقلال درسال 1956 آغاز کردند، برده‌اند.
در دادن شعار آزادسازی زبان و بازپیرایی آن به راه درست رفته بودند، بلکه آن را تا سطح آزادسازی خاک بالا بردند چرا که نمی‌توان خویشتن را بدون آزادسازی روح از هرگونه بار روانی و ذهنی و حل تناقض‌ کشنده بین احساسات، رنج‌ها و شور و شعف بین زبان اشغالگر که به مثابه اشغالی دیگر بود و از اشغال زمین خطرناک‌تر و رهایی از آن سخت‌تر است، آزاد ساخت. 
این معضل که فرد مغربی از آن رنج می‌برد، رنجی وجودی و فرهنگی تلخی است که فرد مشرقی به دلیل طبیعت استعمار فرانسوی و بریتانیایی کاملا متفاوت با آن روبه رو نشد. بریتانیایی‌ها به بردن با ارزش‌ترین چیزهای روی زمین و زیر آن یعنی نفت و چیزهای دیگر برای ادامه و تغذیه انقلاب صنعتی‌شان بسنده کردند و برای ما شرقی‌ها زبان و فرهنگ‌مان را گذاشتند که در نیمه اول قرن بیستم شاهد شکوفایی قابل توجهی بود. برعکس طرف دیگر مغربی که فرد فرهیخته و انسان عادی‌اش برای بازگرداندن هویت اصیل خود درگیر نبردی مضاعف شد. فرانسوی‌ها به زمین بسنده نکردند. از همکاران بریتانیایی خود خباثت بیشتری داشتند و می‌دانستند اگر روزگاری ناچار به ترک‌ ناگزیر زمین شوند، به وسیله مؤسسه‌های عظیم فرانکفولی به مدتی طولانی از جنبه زبانی، فرهنگی و ارزشی درجایی که به شکل مادی رانده شدند باقی خواهند ماند و همچنان درکشورهای بسیاری حضور دارند.
همه این شناخته شده است و صدها پژوهش و تحقیق مکتوب آن را ثبت کرده‌اند. اما باید مقایسه‌ای غم‌افزا بین آنچه این کشور در بازگرداندن هویت و زبان خود رقم زد، دست‌آوردی که می‌توان به آن افتخار کرد، و بین عقب‌ماندگی هولناک به وجود آمده در طرف شرقی جهان عرب دست زد؛ جایی که زبان عربی در سرزمین خود بیگانه بلکه از هرجای دیگر بیشتر مورد بی‌توجهی قراردارد. اگر به آن صحبت شود، بیشتر مورد اهانت قرارمی‌گیرد و فاعل به مفعول و کلمه مجرور به منصوب تبدیل می‌شوند حتی در سطح بسیاری از نویسندگان و روزنامه‌نگاران ما.
زمان تغییر نقش‌ها فرارسیده است. اگر مغربی‌ها در دهه‌های سپری شده به ما به دلیل آنچه محقق ساختیم با تواضعی بسیار ازسر ارج‌گذاری نگاه می‌کردند، امروز برماست که برآنها رشک ببریم و ازسر پشیمانی برای آنچه از دست دادیم دندان بگزیم.