تیتر مقاله برای برخی خوانندگان به دلیل محتوای تطبیقی با تیترهایی که عادت کردهایم درباره شهرک سازی اسرائیل در فلسطین و اخبار و تیترهای مرتبط با آن بخوانیم هیجان انگیز است؛ مانند شهرک سازی اسرائیل در جولان و کرانه باختری. اما از شدت این هیجان کاسته یا محو میشود وقتی که درواقعیت سیاستهای ایران و نتایج آن درسوریه دقت کنیم که میتوان برخی از آنها را در دیگر کشورهای عربی مشاهد کرد؛ به خصوص کشورهایی مانند عراق، لبنان و یمن که خود و مردمانشان محنتی را ازسرمیگذرانند که ایران با ابزارهای نظامی خود به دنبال سیطره کامل برآنهاست.
برای دوری گزیدن از هیجان و کاستن از آن و تلاش برای توضیح بیشتر میتوان به تفکر و محتوای سیاست شهرکسازی اسرائیلی نگاهی انداخت که فلسطینیها قربانی آن بودند سپس بعد از آنها عربهای دیگر قرارگرفتند؛ از میان آنها سوریهای ساکن جولان، اردنیهای ساکن کرانه و مصریهایی که پیش از اشغال اسرائیلی درسال 1967مقیم غزه بودند. از آنجا که سیاست شهرکسازی اسرائیلی براساس اولین مهاجران اروپایی به فلسطین قرارداشت، برای خدمت به یهودیان دیگر که از کشورهای مختلف میآمدند به کارگرفته میشد از جمله یهودیان فلسطین و دیگرکشورهای عربی و اسلامی. همه آنها در کنار کسانی که پیش از آنها آمده بودند در چارچوبهای سیاسی، اجتماعی، دینی و نظامی اسکان جمعیت زیر شعار دینی سازماندهی شدند که اساس آن وطن ملی یهود در سرزمین موعود و شعار سیاسی براساس برپایی قلمرو استعماری نژادی که زمین را تملک میکرد و ساکنانش را بیرون میراند و بیگانگان تازه وارد جای آنها را میگیرفتند و با پیرامون خود دشمنی میورزد و با منافع استراتژیک ابرقدرتها مرتبط میشود.
شمای سیاست شهرکسازی اسرائیلی و محتوای تفکر آن مناسب مدخلی برای تأمل و درنگ بر سیاست ایران در سوریه است که در اواخر دهه قرن بیست آغاز شد و در بیست سال اخیر پس از اینکه بشار اسد به قدرت رسید و نظامش از مارس 2011 وارد جنگ تمام عیار با سوریها شد به روند خود ادامه داد؛ جنگی که راه را برای سیاست شهرک سازی کاملاً گشود تا گامهای اولیه آن را که برداشته بود کامل کند و گامهای بعدی هم از پی هم آمدند به گونهای که ایرانیها کارشناسان نظامی و امنیتی همچنین کارشناسان تکنولوژی برای نظام بشار اسد اعزام کردند. بعد هم میلیشیایی را فرستادند که از نظر دینی و سیاسی به آنها وابسته بودند و به دستور آنها عمل میکردند تا با اسد در جنگش علیه سوریها مشارکت کنند. در پایگاهها و مراکزی سازماندهی شدند که شبیه شهرکسازی اولیه یهودیها بود. به طور فردی یا در مشارکت با نیروهای نظام وارد جنگ شدند و بسیاری از ساکنان شهرها و رستاها را کشتند و شمار دیگری را کوچاندند و خانههایشان را اشغال کردند و بر زمینها و املاکشان چیرشدند و خانوادهها و نزدیکان خود را برای اسکان در شهرها و روستاهایی که برآنها مسلط شدند آوردند؛ اتفاقی که در شهر سیده زینب و اطراف آن در جنوب دمشق، شهر یبرود و پیرامون آن در القلمون غربی و شهر القصیر و پیرامون آن در غرب شهر حمص روی داد. و البته راه شهرهایی که میلیشیای ایرانی برآنها تسلط یافتند برای ساکنانشان که از آنها کوچانده شدند بستهاند و تردد سوریها به آنها ممنوع است، درست همانند شهرکهای اسرائیلی و پیرامونشان برای فلسطینیها.
و از آنجا که توان میلیشیای ایرانی که از لبنان، عراق، افغانستان، ایران و دیگر جاها آمدند محدود است، قادر به تأمین امنیت و محافظت از نظام اسد و بازگرداندن سلطهاش برکشور نیستند و همین ایران را واداشت برخی نیروهای «سپاه پاسداران» به فرماندهی ژنرال قاسم سلیمانی را گسیل کند که درعین حال مأموریت همآهنگی فعالیتهای ایران و روابطش با اطراف مختلف درگیر در پرونده سوری از جمله همآهنگی تحرکات نیروهای ایرانی و میلیشیاها با نظام اسد و نیروهای روسی را به عهده داشت.
اما تحرکات نظامی و فعالیت میلیشیاهای آن و کوچاندن سوریها و ساکن کردن تازهواردهای بیگانه به جای آنها تنها بخشی از سیاست شهرک سازی و اسکان درسوریه را تجسم میبخشد. تجسمهای دیگری هم وجود دارد که برجستهترین آنها برنامههای شیعهسازی است که ملاها، نظامیها و افسران اطلاعاتی ایرانی مدیریت میکنند و در شرق استان دیر الزور تا سواحل طرطوس و لاذقیه و از حلب در شمال به سمت خط میانه تا حماه و حمص و دمشق به سمت السویدا در جنوب عمق داده شد. برنامه شیعهسازی بر سه گروه تمرکز دارد؛ بزرگان عشایر، شخصیتهای محلی طرفدار نظام و تهیدستان. در برنامه شیعهسازی از نیاز گروههای تهیدست فقیر که فاقد کمترین بنیادهای زندگیاند بهرهبرداری میشود. افرادی از میان شیعهشدهها برای پیوستن به میلیشیای ایرانی و تبعیت از «حزب الله سوری» انتخاب میشوند که تجربه همطراز«حزب الله لبنان» و برادر عراقیاش را دارد. تجربه ایران در شیعهسازی و سربازگیری ما را به یاد اقدام اسرائیلیها در دهه هفتاد و هشتاد قرن پیش میاندازد که روابط روستایی فلسطینیها را به خدمت گرفتند و «جیش لبنان الجنوبی/ ارتش جنوب لبنان» به فرماندهی سعد حداد سپس آنطوان لحد در جنوب لبنان سامان دادند.
یکی از وجوه خطر دخالت ایران در سوریه در تندی آن که به مرز افراطگرایی میرسد و خشونت ورزی مادی و بیانی شدید علیه کسانی که موافق سیاست مشت نرم نمیشوند نهفته است که آنها را تروریست به حساب میآورند که باید آنها را کشت و واقعاً چنین هم میکنند. همراه با این اقدامات، ساخت حسینیهها و برگزاری دورههای آموزشی صورت میگیرد که درزمین سوریهای شکل میگیرد که از آن بیرون رانده شدند، اما برخی از آنها دربرابر پرداخت مبالغی فراتر از قیمت اصلی به دست آمدند آن هم براساس ضرورتهای عقیدتی و امنیتی که ایرانیها تصمیم برآنها گرفتند و تحمیل کردند. و این ما را به یاد سیاستهای اسرائیل در استیلا بر زمین فلسطینیها میاندازد.
شاید به فضا و زمانی بیش از آنچه اکنون وجود دارد نیازداشته باشیم تا وجوه تشابه بین سیاست شهرک سازی اسرائیل و سیاستی که ایران در سوریه دنبال میکند را برشماریم، براساس الگویی که بیانگر حالت سیاست اسکان شبیه یا نزدیک به هم است، اما میتوان وجه تفاوت قابل توجهی را دید که خلاصه آن اینکه سیاست شهرکسازی ایرانی از نمونه مشابه اسرائیلی خود فراتر رفته به طوری که میلیشیای آن به خصوص «حزب الله لبنان» دست به سربازگیری و آموزش میزنند که قربانیان آن کودکانند به خصوص آنهایی که خانواده خود را از دست دادهاند یا در بحبوحه جنگ با سوریها آنها را گم کردند و این کودکان برای جنگ میان نیروهای حزب روانه میشوند تا خانواده و هموطنان خود را بکشند و باقیماند کشورشان را نابود کنند.
TT
شهرکسازی ایرانی در سوریه
مقالات بیشتر دیدگاه
لم تشترك بعد
انشئ حساباً خاصاً بك لتحصل على أخبار مخصصة لك ولتتمتع بخاصية حفظ المقالات وتتلقى نشراتنا البريدية المتنوعة