دونالد ترامپ شایسته تندترین انتقادهاست، اما به دلایلی هجو شناخته شده جهان عرب جز درمواردی محدود به آن نمیپردازد. منتقدان عرب ترامپ خیلی گذرا از کنار آن دلایل گذشتند تا بر آنچه که میخواستند تأکید کنند که در دو مسئله خلاصه میشد: لغو توافق هستهای با ایران و اعمال تحریمها و سیاستهای امریکا در مقابل مسئله اسرائیلی-فلسطینی و شاخههای آن در «معامله قرن» و عادی سازی روابط و به رسمیت شناختن قدس به عنوان پایتخت کشور عبری. حال آنکه ترامپ به دلیل پوپولیسم و موضعاش در خصوص نهادها و رسانهها و زن و نژادپرستانی که با محکوم ساختن آنها مخالفت کرد، شایسته محکومیتهای بی شمار است. او به دلیل موضعاش نسبت به مکزیکیها، مسلمانان و دامن زدن به «جنگ تمدنها» و ابتذال سیاسی و...شایسته محکومیت است.
اما این مسائل برای منتقدان ما بی معناست و شاید اگر سیاستهای ترامپ در دو مسئله ایران و اسرائیل که مایه خوشوقتی ما شدند نبود، شاید هیچ کدام ما را تحریک نمیکرد. باید دانست کم توجهی ما نسبت به این مسائل هرگونه دفاع از مسئله فلسطینی را تضعیف کرده و میکند خواه در مقابل ترامپ باشد یا دیگر سران غربی.
آیا پذیرفته است که از ایالات متحده یا هرکشور دیگر جهان بخواهیم به «مسائل ما» توجه کند و ما بی توجه به وضعیتی باشیم که میلیونها فرد از مردم آن کشور درآن قرارمیگیرند؟ اقتصاد 330میلیون امریکایی چگونه خواهد بود؟ اوضاع نژادی چگونه خواهد شد؟ جرم و جنایت چطور؟ فرهنگ و ... دیگر آنکه با وجود تأثیر بزرگ ایالات متحده بر جهان، توجه ما تنها به روابط امریکا با اروپا و چین و جهانی شدن و سازمان ملل متحد به تأثیر آن بر «مسائل ما» محدود میشود.
واقعیت اینکه این گرایش به خودکفایی عربی از همان منبعی آب میخورد که گرایش به خودکفایی ترامپی میجوشد. در پشت کردن به جهت جهانی شدن و درهم تنیدگی بخشهای مختلف جهان به هم شبیهاند. با این حال یک نقطه تفاوت اساسی وجود دارد: ایالات متحده ابزار قدرتی را در اختیار دارد که به آن توان تجربه کردن انزوا را میبخشد. جهان عرب، برعکس نمیتواند چنین رفاهی را تجربه کند.
بدتر آنکه مسئله تنها خودکفایی و انزوا نیست. یکی از روزنامهنگاران برجسته خط مقاومت برای موفقیت ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری اخیر هیجان زده شد چون چنین پیروزی «میتواند امریکا را نابود کند». انگار «مسائل ما» به جایی نمیرسند مگر اینکه فاجعهای این چنین برسرتمدن بشری وارد بشود!
واقعیت اینکه تفکر این روزنامهگار با آن ویرانی که سید قطب در اواخر دهه چهل برای امریکا میخواست یا اسامه بن لادن در اویل قرن بیست و یکم گمان کرد با انجام عملیات انتخاری به آن میرسد، تفاوت چندانی ندارد. حتی شاعر سوری-لبنانی ادونیس که مدرنیزمی را در مقابل اسلام ارائه میکند، این تمایل را پنهان نمیکند. در شعر «قبر من اجل نیویورک/قبری برای نیویورک»(1971) آن شهر را چنین توصیف میکند«تمدنی چهار پا، در هرسو کشتن و سبکی برای کشتن- و در دوردستها نالههای غرق شدگان». آن شهر«زنی مجسمه زنی- در دست کهنهای دارد به نام آزادی-کاغذی که تاریخش مینامیم- و در دستی دیگر کودکی را خفه میکند به نام زمین». نیویورک در نتیجه شهری است که تنها شایستگی مرگ را دارد؛ چرا که «باد باز از شرق میوزد، خیمهها و آسمانخراشها را از جا میکند».
گوینده هرکه باشد در افکار عامیانه این تصور باقی مانده که نابودی ایالات متحده به سود جهان عرب و مسلمان خواهد بود، اگر ویرانی امکان پذیر نباشد میتوان بر نحیف شدن یا افولی دل بست که آن کشور و نقشش را فرابگیرند. خرافی بودن این سخن را این حقیقت آشکار میسازد: آنچه «خلأ را پرمیکند» که افول امریکا برجای میگذارد چیزی جز موازنه محض قدرتها نخواهد بود، یعنی معیار قدرت بدون نظارت و ناظر تنها ملاک و معیار حاکم خواهد بود. میدانیم تنها اسرائیل است که میتواند از این موازنههای قدرت به نفع خود استفاده کند. نیز میدانیم و از تجربههای سوریه، یمن و لیبی آموختیم که امریکا مانع از تعداد بیشماری از اشغالها و جنگهای داخلی است که کسی برای متوقف ساختن آنها پیدا نمیشود.
درهرحال این تمرکز برخویش آمیخته به میل ویرانگری بی خردانه، ریشه در جدا بودن از جهان و آنچه درآن میگذرد، دارد. و در عمل با آگاهی و شعوری اینچنین، مسائل ما دشوار خواهد بود چه دونالد ترامپ در کاخ سفید باشد یا جو بایدن یا کسی دیگر. احتمال داده میشود با بایدن وضع دشوارتر خواهد بود. چون دولت جدید دموکرات بیشتر غرق در مسائل جهان خواهد شد و این نیازمند یک غرق شدن عربی متقابل است که برآن دغدغههایی قرار میگیرند که به آنها توجهی نکردیم و مواضعی که با آنها آشنا نیستیم و اندیشههایی که به آنها فکر نکردهایم.
با ترامپ، انزواخواهی او پرده بر انزواطلبی ما میکشید. مسئله از این به بعد متفاوت خواهد بود و احتمال میرود چالش بزرگتر باشد.