نظری وسیع وجود دارد که به مسائل آزادیها، حقوق و منافع به مثابه لوکوموتیوی مینگرد که به تحولات ملی و دموکراتیک در کشورهای مشرق عربی، یعنی ایجاد مجدد میهنها منجر میشود. در اینجا شهروندان در میادین عمومی ظاهر میشوند و نظامی بدون مشروعیت و آلوده به منافع را سرنگون میکنند و نظامی مشروع که منتخب مردم و بیانگر منافع آنها است برپا میشود. افزایش شتاب مخالفتهای مدنی و مسالمتآمیز، این همان چیزی است که آن روند شریف و هدفمند را تسریع میکند.
این در واقع یک روند شریف است که چهرههای نجیب از آن دفاع میکنند، اما پاشنه آشیل آن برخورد با سرزمینهای موجود به عنوان یک نتیجه قطعی است. بیم آن میرود که اینطور نباشد و زهر فراوانی که به جوامع ما تزریق شد، خود آنها را به عنوان جوامعی واحد مسموم کرده که وحدت آنها از وحدت جمعیت برخوردار است. بلکه بیم آن میرود که ما به مرحلهای رسیده باشیم که توان جوامع درمتلاشی کردن انقلابها بسیار بیشتر از توانایی آنها برای اتحاد جوامع باشد. این موضوع ممکن است نیازمند برداشتن یک گام به عقب باشد که ما را از «نظریه کلاسیک» موروثی دور کند و راه را برای دو گام به جلو رفتن در تصور ما از یک آینده دموکراتیک و ساخت ما برای آن هموارسازد.
امروز در جنوب سوریه خیزش شجاعانهای در جریان است که برخی از ویژگیهای انقلاب سال 2011 را زنده میکند، همچنین حضور زنان و نیروها و عزم جامعه محلی را نشان میدهد. با این حال، سؤال منطقی و به جا که سیر قیام ناگزیر از پاسخ دادن به آن میشود این است: آیا بقیه سوریه به کمک آن میآید و آن را از یک قیام منطقهای تحت سلطه رنگ مدنی خاص، یعنی دروزیها، به یک انقلاب ملی تبدیل میکند که فراتر از فرقهها عبور میکند؟ وقتی گفته میشود وسعت السویداء و موقعیت جغرافیایی پیرامونی آن با توجه به کل وضعیت سوریه اجازه نمیدهد بیش از آنچه میتواند تحمل کند، حرف جدیدی زده نشده است.
در هر صورت، علائم تاکنون متناقضاند: در چندین نقطه در سوریه، از جمله در منطقه ساحلی با اکثریت جمعیت علوی، خاستگاههای مخالف وجود دارد، اما این نقاط بسیار ضعیفتر از انجام آن مأموریت امداد هستند. شعارهای ملی سوریه توسط قیام السویداء مطرح شده است و از سوی دیگر نمادهای محلی دروزی وجود دارند که این قیام آشکار کننده آنهاست. و اما استقبال از این رویداد بزرگ توسط کسانی که خارج از محدوده آن و خارج از رنگ فرقهای آن هستند، دو جنبه دارد: کسانی هستند که با اشتیاق و حمایت از آن استقبال میکنند و آن را مقدمهای برای تلاش ملی بزرگتر میدانند. کسانی هم هستند که با احتیاط و تردید با آن برخورد میکنند، زیرا اکثریت سنی را منعکس نمیکند، و این ناگفته نماند که دستگاه تبلیغاتی رسمی آن را با تهمت تحریف میکند. و اگر شعار تمرکززدایی که توسط برخی از معترضان مطرح میشود، چیز مهمی را بیان میکند، مشکلاتی که مانع از اقدام فراگیر ملی میشود کم نیستند: از شکست انقلاب در یک دهه پیش، تا پراکندگی و تشتت که پس از آن گریبانگیر مردم سوریه شد تا برسد به آوارگی دو میلیون نفر و پایان یافتن با واقعیت اشغالهای خارجی که کشور تن به آن داده است.
همچنین این استدلال درست است که میگوید، ممکن است ضعف رژیم لزوماً به معنای سقوط آن نباشد، همانطور که ممکن است ضربات محلی که برآن وارد میشوند و این ناتوانی کامل اقتصادی و معیشتی بر آن دامن میزند، ممکن است متراکم یا انباشته نشوند تا به یک ضربه تبدیل شوند که آن را در مرکز خود میکوبند.
سوریه ممکن است در شرایطی قرار گیرد که یکپارچه اداره نشود، اما به طور یکپارچه نیز تغییر نمیکند. بنابراین، ما در عین حال با یک حقیقت دردناک و رسوایی روبرو هستیم و آن این است که پیروزی بر انقلاب 2011، پیروزی بر خود سوریه به عنوان یک کشور بود. اما کسانی که به دنبال دستآوردهای دیگر هستند و تصور میشود پیروزیها راه را برای دستآوردهایی هموار کند که پیروز آنها را محقق میسازد، به دنبال بیهودگی هستند.
حال آنکه دروزی بودن خیزش نه مایه انتقاد آن میشود و نه مایه تجلیل، بلکه تصویری از واقعیت وضعیت است و کسانی هستند که آن را به تصویر مناطق شمالی هم مرز با ترکیه تشبیه میکنند. همچنین رنگ کردی نیز وجود دارد که صاحبان آن تمایل خود را برای دستیابی به خودمختاری در چارچوب یک سیستم فدرال پنهان نمیکنند. و از آنجا که کردهای سوریه تلاش میکنند آنچه را که فدرالیسم برای کردهای عراق تضمین کرده تکرار و شبیه سازی کنند، بقیه منطقه شام مسیرهای متفاوتی را به سوی اهداف مشابه دنبال میکنند، هرچند پرپیچ و خمتر و کمتر بیانگر باشند.
ما به خوبی میدانیم که ملیگرایی جدید لبنان پس از شکست دو تلاش برای اصلاح و تجدید آن، در 14 مارس 2005 و 17 اکتبر 2019، چه میزان عقبگرد متحمل شده است. همچنین میدانیم که قیام عراق در سال 2019 محدود به یک جامعه شیعه در مقابل یک رژیم شیعی بود که با وجود همه ادعاهای مخالف، شیعه است. در خارج از مشرق، صداهایی در سودان، یمن و لیبی به گوش میرسد که خواهان اشکال غیرمتمرکز حکومت هستند.
شاید از تخیل سیاسی خواسته شود چیزی از دولت-شهر بیرون بکشد، شاید کمک کند تا ما را از سردرگمی کنونی با دولت-ملت و احتمالات باز جنگهای بیپایان، زوال و کنترل ظالمانه خارج سازد.
این منطقه قبلاً در برابر حال و هوای زمانهایی که دولت-ملتها پس از جنگ جهانی اول و فروپاشی امپراتوری عثمانی تأسیس شدند، مقاومت کرده است. در آن زمان حال و هوای مذکور به بهانه اینکه بیانگر «تجزیه» و منعکس کننده «پروژه استعماری» است رد میشد، در حالی که طرد به نام وطن و ملت بزرگتر صورت گرفت. امروز بهتر است بعد از رژیمهایی که با پشتوانه فرهنگ مرده موفق شدند دولت- ملتها را از هر محتوا یا پتانسیل مفید خالی و میهنهای کوچکتر را تکه تکه و ویران کنند، دیگر با حال و هوای روزگار مواجه نشویم.