گویی برای این بخش سخت از جهان نوشته شده است که باید با سیلاب خون زندگی کند. کشورهایی که فرو میپاشند. جنگهایی که نیمهتمام میمانند. و صلحهایی که از جنس آتشبس هستند. ما وحشتهای غزه را دیدیم و پس از آن وحشتهای لبنان را. و وحشیانه بودن حملات اسرائیلی نشان داد که «طوفان الاقصی» بزرگتر از آن بود که غزه قادر به تحمل نتایج آن باشد. و اینکه «جبهه پشتیبانی» بزرگتر از آن بود که لبنان بتواند عواقب آن را تحمل کند. سپس شگفتی حلب آمد تا هشدار دهد که شلالهای خون سوریه دوباره به جریان میافتند. و شاید واژه «شگفتی» دقیق نباشد با توجه به اینکه شنیده میشد «قدرتهای مسلط بر ادلب ترجیح میدهند اقدام کنند تا اینکه منتظر حمله ارتش سوریه بمانند».
قرار نبود آرامش نسبی که سوریه در سایه آرامبخشهای آستانه و سوچی تجربه کرده بود، تا ابد ادامه یابد. برای دمشق دشوار بود که بپذیرد خطوط تماس موجود بین کشورها و بخشها به قدری است که نمیتوان آن را تغییر داد. و واضح بود که سوریه در اسارت جنگهایی بزرگتر از خود است. و تغییر خطوط تماس همچنین با بازیگران بزرگ در صحنه سوریه برخورد میکند.
در ابتدای نیمه دوم دهه گذشته، دولت سوریه فروریخت. کشور به میدان جنگی تبدیل شد که در آن اوهام، آرزوها و مداخلات منطقهای و بینالمللی وجود داشت. و اگر به طمعهای اسرائیلی و سیاست تغییرپذیر آمریکا بپردازیم، میتوان به نقشهای روسیه، ایران و ترکیه اشاره کرد.
ولادیمیر پوتین در سال 2014 و پس از اینکه نیتهای خود را برای مدت طولانی پنهان کرده بود، شبهجزیره کریمه را بازپس گرفت و تأکید کرد که این تنها یک هدیه غیرموجه شوروی به اوکراین بوده است. محدودیت واکنشهای بینالمللی او را به ادامه اقدامات بیشتر ترغیب کرد. یک سال بعد، جهان از مداخله نظامی روسیه در سوریه بیدار شد، که گفته میشد این اقدام پس از آن صورت گرفت که ژنرال قاسم سلیمانی، رئیسجمهوری روسیه را متقاعد کرد که سقوط سوریه به دست افراطیها و منطقه به دست آمریکاییها تهدیدی جدی است.
همکاری روسی-ایرانی روند وقایع در صحنه سوریه را تغییر داد و بقای رژیم سوریه به یک واقعیت تبدیل شد که در صحبتها درباره راهحلها نمیشد نادیده گرفته شود. اما شرطبندی بر ایجاد «سوریه روسی» به جای «سوریه ایرانی» پس از چند سال شکست خورد. روسیه نشان نداد که قادر است راهحل سیاسی بزرگی ارائه دهد که درب آشتی گستردهای را باز کند و به بازگشت پناهندگان و بازسازی کمک کند. مداخله نظامی روسیه در سوریه تنها یک گام بود، زیرا پوتین در تلاش بود تا در دهه بعدی انقلاب بزرگی را با نفوذ به اوکراین و زمینهای اروپایی انجام دهد.
مثلث روسیه - ایران - ترکیه از کشورهای آسیبدیدهای تشکیل شده که خاطره امپراتوری دارند و خودکشی اتحاد جماهیر شوروی موجب بیداری نارضایتی آنها از مرزهای نقشههای فعلیشان و نقشهایشان شد. و پنهان نبود که آنکارا و تهران آرزو داشتند بخشی از میراثی که فروپاشی شوروی به جای گذاشت را به دست آورند.
در دهه گذشته، ترکیه سعی کرد انقلاب بزرگی را در منطقه رهبری کند و بر روی اسب «بهار عربی» سوار شود. آنها معتقد بودند که مدلی برای کپیبرداری، الهام گرفتن یا صادرات دارند. از دوستی گرم با رژیم بشار اسد به تلاش برای سرنگونی آن رفتند. این موضوع یک راز نبود. چند سال پیش در یک زندان عراقی با گروهی از مبارزان «داعش» ملاقات کردم که به سادگی تعریف کردند که چگونه از طریق مرز ترکیه-سوریه وارد «دولت خلافت» شدند. آرزوهای ترکیه با همکاری روسی-ایرانی در سوریه برخورد کرد و «بهار عربی» به آنچه که امروز است تبدیل شد. پس از آن، سیاست ترکیه در سوریه به تمرکز بر «خطر کردی» تبدیل شد و اکنون نیروهای ترکیهای در خاک سوریه و همچنین در برخی نقاط عراق مستقر هستند.
ایران نیز از مرزها و نقش خود نارضایتی داشت. این کشور انقلابی بزرگ در منطقه به راه انداخت که به آن امکان حضور قاطع در مراکز تصمیمگیری در بیروت، دمشق، بغداد و صنعا را داد. سوریه برای ایران پایگاهی مهم و مسیری حیاتی بود، بهویژه پس از آن که راهی از تهران به بیروت از طریق بغداد و دمشق پس از سرنگونی رژیم صدام حسین گشوده شد. میدان سوریه نقش بسیار مهمی در برنامه بزرگ ایران داشت، و همچنین در آنچه که بهعنوان «ضربه بزرگ» به اسرائیل که میتواند از «باران موشکها از نقشههای مختلف» باشد، گفته میشد. شاید یحیی السنوار، رهبر فقید «حماس»، بر آغاز این ضربه در زمانی که «طوفان الاقصی» را راه انداخت، شرطبندی کرده بود.
ما اکنون با واقعیت جدیدی در غزه، لبنان و سوریه مواجه هستیم. جنگ اسرائیلی در لبنان و حملات هوایی اسرائیل در سوریه منجر به تضعیف «حزبالله» و گروههای شبهنظامی وفادار به ایران در سوریه شد.
این واقعیت ممکن است یکی از عواملی باشد که «هیئت تحریر الشام» را وادار به آغاز حمله خود به سوی حلب و حتی فراتر از آن کرد. مقامات سوریه نمیتوانند واقعیت جدید را بپذیرند و روسیه نیز قادر به پذیرش آن نیست. ترکیه نیز نمیتواند در بازی حرکت و اصلاح و یادآوری به جلو برود.
سوریه جزیره نیست. این کشور در قلب منطقه قرار دارد. ثبات آن به معنای ثبات تمامی همسایگانش بدون استثنا است. ثبات سوریه یک خواسته عربی است که شامل عراق، اردن، لبنان، مصر و کشورهای خلیج میشود. هیچ عربی هیچ سودی از بازگشت سوریه که وحشتهای آن را شاهد بودیم، ندارد. سوریهای که برای خود و همسایگانش خطرناک است. سوریه نمیتواند دوباره در جنگهای خود و جنگهای دیگران بر سر نقشهایش غرق شود. جنگهای نقشها و ورقها برای آمادهسازی ورود به «زمانبندی ترامپ». تقسیم خاک سوریه بین قدرتهای منطقهای و بینالمللی و نمایندگان آنها فرمولی است که قطعا باعث آغاز دوباره آبشارهای خون خواهد شد. سوریه ایرانی دیگر ممکن نیست. سوریه ترکیهای نیز ممکن نیست. سوریه روسی به نظر نمیرسد که اولویت کرملین باشد که درگیر آتشسوزی اوکراین و استقبال از دونالد ترامپ است. هیچ گزینهای جز سوریه سوری وجود ندارد. سوریهای که یک کشور طبیعی است. و باید راهحلی سیاسی یافت که «گروههای تروریستی» را جدا کند و پلهای ارتباطی بین مؤلفهها و مناطق را بازسازی کند. راهحلی که پنجره امید را برای بازگشت پناهندگان پراکنده در سراسر کشور باز کند و فرآیند بازسازی را با استفاده از حمایت عربی آغاز کند.